640_brain-e1335802074408نویسنده: سامائل ا.مالون
مترجم: دکتر حبیب الله دعائی
تخلیص: سیده مرضیه علوی نیا
خلاصه کتاب: به جرات می توان بیان نمود که مهمترین اصل در زندگی انسانی و سازمانی و در پیشبرد اهداف آنها نقش رهبری و مدیریت است. هر کس در زندگی خود و در هر سطحی از سازمان به نحوی با مساله مدیریت درگیر است که بکارگیری صحیح اصول و فنون مدیریت، سبب دستیابی به اهداف با حداکثر کارایی و اثربخشی شده و مشکلات را به حداقل می رساند لذا می توان گفت که مشکل جامعه ما کمبودها نیست، مشکل ضعف بعضی از مدیریت ها است.
پیتر دراکر نویسنده و مشاور مدیریت می گوید: ((مدیران اجرائی آینده می باید افرادی باشند که چگونه یاد گرفتن را یاد بگیرند)). در سال های آینده، داشتن مدرک علمی در علوم و تکنولوژی قدیمی می شود از این رو نیاز به شناخت مغز و دانستن چگونگی کارآن برای یادگیری افزایش می یابد.
دانشمندان در گذشته تصور می کردند که مغز تنها تا اواخر نوجوانی رشد می کند اما امروزه ثابت شده که وزن مغز انسان تا حدود  سالگی به حداکثر خود می رسد و هماهنگی بین نیمکره های راست و چپ مغز تا سن  سالگی به طور کامل توسعه می یابد و روانشناسان معتقدند که ما فقط حدود یک درصد از ظرفیت مغزمان را بکار می گیریم.
یادگیری به معنای تغییر و تحول است و تغییری در رفتار که حاصل تجربه می باشد تعریف شده است. یادگیرندگان قادرند کارهایی را انجام دهند که قبلا قادر به انجام آنها نبودند و برای یادگیری نباید به وضع موجود و اطلاعات و مهارت های موجود راضی باشیم بلکه برای دستیابی به وضع مطلوب باید انرژی، جدیت و پشتکار صرف کنیم.انگیزه های درونی از درون انسان نشات می گیرد که با علاقه، چالش، مبارزه طلبی و عزت نفس یا نیاز به خود نمایی ارضا می شود و انگیزه های بیرونی با نیاز به مقبولیت اجتماعی، توقع پاداش بیشتر یا ارتقا و نیاز به حمایت توسط افراد همانند یا همکاران ارضا می شود. انگیزه های درونی نسبت به انگیزه های بیرونی کارایی بیشتری دارد.
برای رسیدن به اهداف انسان نیاز به اعتماد دارد. اعتماد باوری است که بطور ذاتی توانایی یادگیری در موقعیت های رسمی و غیر رسمی را به ما القا می کند و به عبارت دیگر عدم وجود اعتماد به معنای شک به خود، طرز نگرش منفی و ایجاد محدودیت روانی می کند. خودباوری و اعتماد اولین شرط لازم برای قبول مسئولیت های بزرگ است. به گفته (( دیزرایلی )) رمز موفقیت، ثبات و پایداری در نیت است؛ پافشاری و اصرار علامت مشخصی است که غالبا در افرادی که به هدف می رسند دیده می شود.
یکی از راه های موفقیت اهداف تمرکز است به عبارتی یادگیری چگونگی کنارآمدن با مدیریت و از بین بردن آشفتگی است و یادگیری را با گفتن (( تمرکز من بسیار بالا است))، ((من شخص متمرکزی هستم ))، (( من سرشار از تمرکز هستم)) و .. بالا ببرید.
هوش افزا(DEEPAIR) به ما کمک می کند که هفت قانون اساسی یادگیری را که شامل عدم بکارگیری، تاثیر، تمرین، برتری، ارتباط و انضمام، شدت و آمادگی است.
قانون عدم بکارگیری (Disuse) :
اگر یک مهارت یا دانشی را تمرین و یادآوری نکنیم بالطبع آنرا فراموش می کنیم و فراموشی با سن هیچ ارتباطی ندارد. فراموشی نتیجه منطقی عدم بازنگری است .منحنی فراموشی یک نظزیه ثابت شده در یادگیری است. یک برنامه بازنگری باید با فاصله حدودا۱۰ دقیقه، ۲۴ ساعت، یک هفته، یک ماه و سه ماه بعد از عمل یادگیری طراحی می شود تا رو به زوال نرود. و توجه داشته باشیم که با استفاده از قوه بینایی عمل یادآوری سه برابر افزایش می یابد.
قانون تاثیر(Effect) :
اگر فرآیند یادگیری شادی آفرین، ارضا کننده، لذت بخش و پاداش آور باشد به یادگیری علاقمند می شویم. به مطالب اصلی و ضروری بیش از مطالب جزئی و فرعی تکیه کنیم. وقفه های زیادی را برای اظهار نظر بکاربگیریم. مباحث جدید را در طرف صبح که نسبت به بعدظهر افراد هوشیارترند ارائه دهیم و در بعدظهر کارهای مشارکتی مانند حل تمرین و مطالعت موردی انجام گیرد.
قانون تمرین(Exercise) :
تکرار زیاد کاری سبب بهبود مهارت در آن می شود که اگر ممارست و تمرین بصورت اصولی انجام شود باعث تکامل خواهد شد. انجام داددن کاری به صورت غلط عادتی را بوجود می آورد که ترک آن عادت مشکل خواهد بود مثلا جدول ضرب را از طریق تکرار زیاد و مرور مداوم یاد گرفتیم و در اصل با این عمل آن را در حافظه بلند مدت خود ذخیره کردیم که بصورت خودکار و سریع آن را به خاطر می آوریم.
قانون برتری(Primacy) :
کارها و یا وظایف جدیدی را که ابتدا و انتها انجام می دهیم بهتر به خاطر سپرده می شوند و کارهایی را که حدفاصل کارهای ابتدا و انتها قرار می گیرند بیش تر فراموش می شوند هر چقدر در اموری که به یادگیرندگان محول کنیم مشارکت و درگیری بیشتر باشد به همان اندازه یادگیری و یادآوری افزایش می یابد.
ارتباط و ضمیمه سازی(Association) :
یادگیرندگان بزرگسال با پیوند و ارتباط دادن دانش جدید با دانش و تجارب قبلی مطالب را یاد می گیرند لذا پیوند و ارتباط مطالب یکی از اصول و مبانی اساسی یادگیری است پنج کلمه ۱-بررسی کردن ۲- سوال کردن ۳- خواندن ۴- فراخوانی ۵- مرور نقش بسزا و مهمی در کسب مفاهیم، دانش و اطلاعات جدید دارد.
قانون شدت(Intensity) :
اگر تجربه یادگیری، برجسته، جذاب و قابل یادآوری باشد اشتیاق بیشتری برای یادآوری ایجاد می کند تا اینکه خسته کننده و عادی باشد. مربیان موفق به واسطه حساس نمودن موضوعات مورد بحث شان معروفیت دارند آن ها این کار را با ارتباط دادن علاقه خود با دانش و تجربه یادگیرندگان و با استفاده از بحث، مثال، روایت تصاویر و با استفاده خوب از قوه بصری انجام می دهند هرچه قدر شدت اشتیاق و علاقه یادگیرندگان بیش تر باشد به همان اندازه فرآیند یادگیری کاراتر و موثر تر خواهد بود.
قانون آمادگی(Readines) :
ما می توانیم اسبی را به داخل آب فرو ببریم ولی نمی توانیم او را مجبور به خوردن آب کنیم افراد بزرگسال باید آمادگی و توانایی و تمایل لازم برای یادگیری را داشته باشند اگر یادگیرندگان انگیزه و آمادگی لازم برای یادگیری نداشته باشند تلاش زیاد و آموزش خوب برای آنان بی فایده خواهد بود.
مربیان باید به اهمیت موضوع و ارتباط آن با تجربه و اهداف یادگیرندگان تاکید زیادی کنند و هم چنین در چگونگی تاثیر آن بر بهبود عملکرد شخص روشن نماید.
خلاصه کردن مکرر در طول جلسه آموزش و یادگیری به حفظ و یادآوری مطالب ارائه شده کمک شایانی می کند و تنوع زیاد در روش های یادگیری بسیار خوب است.
سبک های یادگیری:
افراد روش های گوناگونی برای یادگیری دارند بعضی از افراد به مفاهیم و نظریه ها علاقه مندند در حالی که بعضی دیگر کاربرد علمی نظریه ها را دوست دارند عموما افراد بزرگسال دوست دارند خودشان بطور فعال در فرآیند یادگیری شرکت کنند و نظریات و تجربیاتشان را در گروه مطرح کنند و همچنین خودشان هدایت گر و حل کننده مسائل باشند.
عده ای از افراد قسمت چپ مغزشان نسبتا فعال تر می باشد و در بعضی از افراد سمت راست مغزشان، یعنی بعضی از افراد منطقی، تحمل گرا و تحلیل گر هستند و تمایل زیادی به تجربه های آموزشی، منطقی و متوالی دارند. برخی دیگر خلاق و هنرمند می باشند که علاقه زیادی به اثر گذاری مقابل، تجارب بصری و ایفای نقش ندارند. یک مربی خوب تلاش می کند که با استفاده از تکنیک های متفاوت متکی بر دو قسمت منطقی و هنری، آنچه را که برای امر یادگیری لازم است تهیه کند و نیز از روش هایی کمک بگیرند تا حد امکان حواس بیشتری را بکار گیرند.
خلاقیت:
خلاقیت ایجاد چیزی است که قبلا وجود نداشته از قبیل بیان، ارتباط مجدد بین اشیاء، عقاید و مردم جدای از ایجاد چیزهای تازه، خلاقیت می تواند پدیده ها را در شکل های جدید و نوظهور تغییر یا ترکیب کند. خلاقیت در تمام سطوح تجارت، یعنی سطوح استراتژیک مدیریت و عملیات، لازم و ضروری است و باید بوسیله مدیران اجرایی مورد حمایت قرار گیرد و اهمیت آن بطور کلی در تمام سطوح مدیریتی ترویج و شناسانده شود بدون خلاقیت احتمال اینکه شرکتی نوآور باشد وجود ندارد و بدون نوآوری احتمال اینکه شرکتی از نظر تجاری موفق باشند وجود ندارد.
خلاقیت بطور خاص در بخش هایی از تجارت از قبیل تحقیق و توسعه، آموزش و بالندگی، خدمات مدیریتی، توسعه و تولید، طرح های استراتژیکی، بازاریابی، تبلیغات، طراحی و ساخت لازم است.
صرف نظر از ابداعات جدید، پیشرفت های دامنه داری در سیستم ها و خدمات تولیدی وجود دارد برای اینکه بتوانیم با دیگران رقابت داشته باشیم و این رقابت را حفظ کنیم باید وضعیت خود را نسبت بهتر سازیم و برای رسیدن به این هدف یا در این صورت کلمه ای مثل خلاقیت و کلمات دیگری از قبیل تخیلی، غیر قابل پیش بینی، واگرا و منشعب به ذهن خطور می کند. خلاق بودن بر خلاف تحلیلی بودن است. تحلیلی بودن به معنای منطقی بودن، قابل پیش بینی بودن، همگرایی و قائم بودن است.
خلاقیت و نقشه های ذهنی:
نقشه های ذهنی به ما کمک می کند که اطلاعات را به طریق مشابهی بدست آوریم که این امر ما را در ایجاد ارتباطات کمک و تشویق خواهد نمود. نقشه های ذهنی سریعا افکار افراد را به مرحله باور درونی متمرکز می کند. ساختار نقشه های ذهنی به ایجاد ایده ها و اطلاعات معین کمک می کند و تلفیق، ارتباط، ترکیب و همخوانی را فراهم می سازد.
بررسی یک تفکر خلاق بر اهمیت درک اولیه مربوط به نیمکره راست مغز و راه حل تحلیلی تاکید دارد این عوامل می توانند به وسیله نیمکره چپ مغز به صورت منطقی مورد ارزیابی قرار گیرند بنابراین اگر اصل یک مساله به صورت مرئی نشان داده شود و بیشتر به آنچه در نقشه های ذهنی است استعدادهای خلاق نیمکره راست مغز می تواند نسبت به حل مساله بیشتر در دسترس باشند. نقشه های ذهنی، برون نمایی مربوط به ایده ها را پرورش داده و درک روابط غیر عادی بین ایده هایی را که با آسانی قابل تشخیص نیستند تسهیل می نماید.
مزایای نقشه های ذهنی
در کاربرد نقشه های ذهنی، فواید بسیار زیادی جهت ایجاد ایده وجود دارد که به برخی از آن ها اشاره می کنیم.
نقشه های ذهنی یادگیری، آموزش و کاربرد را تسهیل می نماید، این قابلیت را دارند که تعداد زیادی از ایده ها را سریعا ایجاد نمایند و روش های موثری برای ثبت فرآیند سازی و مرتبط ساختن ایده ها با هم می باشند.
نقشه های ذهنی قابل انعطاف اند بنابراین می توان ایده ها را از طریق آن ها افزایش داد.
مغز همیشه از خلاء و فضای تهی نفرت دارد بنابر این ساختار نامحدود نقشه های ذهنی ایجاد ارتباط، اتصال و همبستگی ایده ها را تسهیل می کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست
error: Alert: Content is protected !!