منبع: harvardbusiness review نوشته ی PeterBregman به نقل از دنیای اقتصاد(ترجمه عاطفه کردگاری(


جان مک کفری* از مدیران ارشد یک بنگاه ارائه خدمات حرفه‌ای است که باهر معیاری، مدیر بسیار موفقی است. از نظر مالی در وضعیت بسیار خوبی است، در زندگی خانوادگی‌اش بسیار خوشبخت بوده و دارای چندین فرزند است، در انجمن‌های مذهبی بسیارفعال است و بسیار باهوش، اهل مطالعه، معقول و دوست داشتنی است. او از آن نوع افرادی است که هر کسی از مصاحبت با او در یک میهمانی شام لذت خواهد برد. 

اما چند روز پیش او درحالت عصبانیت گوشی تلفن را طوری پرتاب کرد که نزدیک بود به یک نفر برخورد کند.

او به من گفت:«من چنین آدمی نیستم» و من هم از صحت آن اطمینان داشتم. من او را به خوبیمی‌شناختم و قبل از آن هیچ وقت او را با این طرز برخورد ندیده بودم.

درست است که پرتکردن تلفن یک کار تقریبا غیر‌عادی است، اما اگر کمی بیشتر در دور و برمان دقیق‌شویم می‌بینیم که جان تنها فردی نیست که کار غیر‌عادی انجام می‌دهد. برای مثال جینپنلتون یک رهبر بسیار موفق دیگر در یک شرکت بزرگ است؛ کسی که من او را بسیار دوستداشته و احترام زیادی برایش قائل هستم. او تازگی‌ها بازخوردهایی دریافت می‌کند کهدلالت بر این دارد که او فردی بسیار بی‌ادب، درشت‌گو، بی‌میل به ارتباط برقرارکردن با دیگران و خشن است. وقتی در مورد این موضوع با او صحبت کردم او هم همانپاسخ را به من داد: «من چنین آدمی نیستم

تا حدود زیادی حق باجان و جین است. آنها آن‌چنان آدم‌هایی نیستند یا به عبارت دیگر، این طرز برخورد‌هابه طور حتم رفتار دلخواه و باب میل آنها نیست، اما گاهی اوقات که اوضاع بر وفقمراد آنها نیست، آنها چنین رفتاری را از خودشان بروز می‌دهند.

با اینکه بسیاری از مادر مقابل وسوسه پرت کردن تلفن مقاومت خواهیم کرد، اما هنوز هم بعضی از ما خیلیزودتر از آنچه که انتظار می‌رود از کوره در می‌رویم. امروز صبح، من سر بچه‌هایم بهخاطر اینکه سر میز صبحانه با همدیگر دعوا می‌کردند، داد زدم و کمی بعد، وقتی که درحال صحبت با نماینده یک بنگاه بزرگ بودم، بعد از حدودا ۴۵ دقیقه صحبت وقتی که بههیچ نتیجه‌ای نرسیدم، دوباره کنترل خودم را از دست دادم.

تنها مشکل ما خشم وعصبانیت نیست. برخی از رفتارهای ما باعث می‌شود که مردم را از خودمان برانیم. گاهیاوقات ما جواب تلفن‌های دریافتی را نمی‌دهیم. وقتی افراد مطلب مهمی را با ما درمیان می‌گذارند ما هیچ توجهی به آنها نمی‌کنیم. بیشتر ما در برخی شرایط طوری رفتارمی‌کنیم که اصلا در شان ما نیست و ما اصلا آن نوع رفتار را تایید نمی‌کنیم.

فکر می‌کنم من سببرفتار ناهنجار خودمان را در برخی شرایط ویژه فهمیده باشم، این رفتارهای ما ناشی ازغرق شدن در اندیشه‌های خودمان است.

ما خیلی کار برای انجامداریم، اما از طرف دیگر زمان لازم برای انجام دادن آنها را نداریم و این امر منجربه دو مشکل اساسی می‌شود:

۱ – کارهایمان به نتیجهمطلوب نمی‌رسد. جواب ایمیل‌هایمان را نمی‌دهیم. جواب تلفن‌های دریافتی را نمی‌دهیمبیشتر مواقع به حرف‌های طرف مقابلمان گوش نمی‌دهیم. و این کار ما یک نوع توهین وبی‌احترامی به طرف مقابل به شمار می‌آید.

۲ – ما به طور دائمی دریک حالت نارضایتی زندگی می‌کنیم. احساس بیهودگی و بی‌کفایتی می‌کنیم و از آنروباعث ناامیدی خودمان می‌شویم.

در هر دو زمینهما خیلی زود عصبانی می‌شویم. هیچ چیزی ناامید‌کننده‌تر از این نیست که قصد و نیتشما در همه زمینه‌ها خوب باشد، اما نتوانید زندگی خود را برحسب آنها پیش ببرید.درست مانند کودکی که باعث ریخته شدن چیزی می‌شود و سپس زیر گریه می‌زند و می‌گوید:«نمی‌خواستم این‌طوری بشود.» هیچ کدام از کارهای اشتباه ما از روی بدجنسی نیست،اما ما در مقابل هر چیزی که سرعت ما را در پیشبرد کارها کم می‌کند از کوره درمی‌رویم یا در برابر خواسته‌هایی که قادر به انجام آنها نیستیم کنترل خودمان را ازدست می‌دهیم و عصبانیت‌مان را به خاطر بی‌کفایتی خودمان سر دیگران خالی می‌کنیم.

من از دست نماینده آنبنگاه بزرگ به خاطر تلف کردن ۴۵ دقیقه‌ام عصبانی نبودم، بلکه از دست خودم به خاطراینکه به مدت طولانی روی خط مانده بودم عصبانی بودم. همچنین، من از دست فرزندانمبه خاطر دعوا کردن با یکدیگر خیلی عصبانی نبودم، بلکه بیشتر عصبانیت من به خاطرغرق شدن در پختن کلوچه و پن کیک و همچنین چیدن میز صبحانه و درست کردن آب پرتقال وبه طور کلی آماده‌سازی یک صبحانه اساسی بود، اما از آنجایی که من بیش از اندازهخودم را برای درست کردن صبحانه درگیر کرده بودم باعث خرابی آن شدم.

زمان‌بندی مناسب، انجامدادن کارهای کمتر و مقاومت در برابر وسوسه انجام همزمان چندین کار همگی راه‌حل‌هایخوب، مهم و دراز مدتی هستند، اما ما به چیزی فراتر از اینها نیاز داریم. ما به یکبرنامه ریزی با نظم و انضباط نیاز داریم تا به ما کمک کند که در طول روز رویاهدافمان متمرکز بمانیم. ما به چیزی نیاز داریم که مرتب به ما یادآوری کند ما کههستیم و می‌خواهیم چه کسی باشیم.

این یادآوری‌کننده برایمن می‌تواند صدای زنگ ساعتی باشد که خودم آن را کوک کرده‌ام. من این پیشنهاد را بهشما نیز می‌دهم، شما نیز می‌توانید ساعت، تلفن یا یک کامپیوتر را طوری تنظیم کنیدکه هر ساعت زنگ بزند و بعد از صدای هر زنگ یک زمان یک دقیقه‌ای به خودتان بدهید تااز خود بپرسید که آیا من در طول یک ساعت گذشته بازدهی لازم را داشته‌ام یا نه. سپسدر طول آن وقفه‌ها برای یک ساعت آینده برای خودتان تعهداتی تعریف کنید. اینمی‌تواند راه‌حلی باشد برای متمرکز نگهداشتن شما روی کاری که در حال انجام آنهستید.

برای استفاده از آن یکدقیقه راه دیگری هم وجود دارد. بعد از کشیدن یک نفس عمیق از خودتان بپرسید آیا شمادر طول یک ساعت گذشته همان فردی بودید که دوست داشتید باشید یا نه؟ سپس در طول آنوقفه با خودتان تجدید عهد کنید نه فقط برای اینکه چه کاری قرار است انجام دهید،بلکه برای اینکه قرار است در طول یک ساعت آینده چگونه فردی باشید. این راه‌حلی استکه به شما کمک خواهد کرد تا برای خودتان و دیگران قابل پیش‌بینی باشید.

اگر ما قصد بازگشت بهلحظات قبل را داشته باشیم نیاز به وقفه‌های منظم داریم. زمانی که من سر فرزندانمداد زدم بلافاصله پشیمان شدم و این پشیمانی در رفتار متناقض من وقفه ایجاد کرد. آنوقفه درست همان چیزی بود که من نیاز داشتم تا به من یادآوری کند که من از آن نوعپدرها نیستم. هرکاری که در حال انجام آن بودم را متوقف کردم، نشستم و آنها را دربغل گرفتم و به خاطر اینکه صدایم را بالا برده بودم معذرت خواستم.

اگر آن وقفه به جای دادزدن من سر فرزندانم صدای زنگ ساعت بود بهتر نمی‌شد؟ و اگر صدای زنگ قبل از اینکهمن عصبانی بشوم بلند می‌شد بهتر نبود؟

اما به احتمال زیادصدای زنگ شما بیشتر مواقع به موقع نخواهد بود. چه تعدادی از ما درست سر ساعت ازکوره در می‌رویم؟

اهمیتی ندارد. از کورهدر رفتن و تبدیل به شخصی غیر‌از خودتان شدن، همیشه اتفاق می‌افتد. این اتفاق بهطور کلی درطول ساعت‌های مختلف می‌افتد. آن یادآوری‌کننده هر یک ساعت یک بار، آننفس عمیق، آن سوال در مورد اینکه چگونه شخصی دوست داریم باشیم، شما را در نقشی کهبرای خود تعریف کرده‌اید پایدار و باثبات نگه می‌دارد.

از خودتان بپرسید آیادوست دارید کارهای زیادی انجام دهید یا روی چیزهای اشتباه متمرکز بمانید. به عبارتدیگر، منبعی که شما را بی‌ثبات می‌کند مختل کنید و احساس بیش از اندازه غرق شدن درکارهایتان را کاهش دهید. نه تنها با کارهایی که در حال انجام آنها هستید، بلکه بانتایجی که سعی در به بدست آوردن آنها دارید ارتباط مجدد برقرار کنید. در این حالتشما با نشان دادن عکس‌العمل‌های کمتر نتایج بهتری بدست خواهید آورد.وقتی که جانتلفن را پرتاب کرد بلافاصله پشیمان شد و هنوز هم در حال تلاش برای جبران عواقب آناست، زیرا متاسفانه زمانی‌که یک کار خشونت آمیز ناهنجار از ما سرمی‌زند به سرعتتبدیل به داستانی می‌شود که هنجار جدیدی را تعریف می‌کند.

یک راه برای عوض کردنآن داستان وجود دارد، اما این راه مهیج و نمایشی نیست، بلکه سنجیده شده و باثبات وزمان بر است.

ما نیاز داریم که مرتببه خودمان یادآوری کنیم که چه کسی هستیم و در چه جایگاهی قرار داریم، سپس رفتارخودمان را براساس آن جایگاه طوری تعریف کنیم که در هر لحظه از زمان، بدون تناقض وقابل پیش‌بینی باشیم.

* اسم‌ها و برخی جزئیاتبه دلیل حفاظت از حریم خصوصی افراد عوض شده است.

برچسب‌ها: چگونه خونسرد باشیم, حفظ تمرکز در محیط کار, دستورالعمل تمرکز برای مدیران, تمرین خونسردی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست
error: Alert: Content is protected !!