briantracy (10)

شما حقوق فعلی خود را انتخاب کرده ­اید.

در فکرتان تصویر ذهنی پاک نشدنی ­ای از خودتان تنظیم کنید که در حال پیشرفت هستید. این تصویر را محکم نگه­دارید. هرگز نگذارید محو شود. ذهن­تان تلاش خواهد کرد تا این تصویر را بوجود آورد. .. محدودیت ها را در خیالات­تان نسازید.“نورمن وینسنت پیال”

امروزه شما دقیقاً همان مقداری که تصمیم گرفته ­اید داشته باشید را دارید، نه بیشتر و نه کمتر. شما از نظر مالی در این نقطه قرار دارید چرا که شما تصمیم گرفته اید در اینجا باشید. فقط شما. نه هیچ­کس دیگر. در موضوع درآمد، این حرف به آن معناست که هر درآمدی که امروز دارید همان مقداری است که تصمیم گرفته­اید داشته باشید. نه یک ریال بیشتر و نه یک ریال کمتر. شما در نتیجه ی کارهایی که کرده اید و کارهایی که نکرده­اید تصمیم گرفته­اید این مقدار در آمد داشته باشید. کارهای خاصی انجام داده ­اید تا درآمدتان را به مقدار امروزی برسانید و کارهایی هستند که انجام نداده­اید که باعث شده­اند در آمدتان کمتر از مقداری باشد که واقعاً توانایی داشتید بدست آورید. هرآنچه که امروزه درآمد دارید را خودتان تصمیم گرفته اید کسب کنید. وقتی من برای بار اول این شنیدم، این­که خودم تعیین کننده­ای درآمد خودم بودم، خیلی شگفت ­زده و عصبانی شدم. به شدت آن را انکار کردم. گفتم «این حقیقت ندارد. هیچ کس انتخا ب نمی­کرد که این مقدار درآمد داشته باشد و همیشه نگران پول باشد.»

فصل اول

قسمت ۱-۱

نرمال جدید

توماس ادیسون گفته است : نبوغ ۱ درصد الهامات و ۹۹ درصد کار سخت است. به همین ترتیب اغلب اوقات یک نابغه فقط فرد با استعدادی است که تمام تلاش خود را انجام داده است. به فصل «نرمال جدید» در موفقیت کسب و کار، استخدام و شغل خوش آمدید. در عرض چند سال از عصر فراوانی که بازار بورس رونق داشت، نرخ بیکاری کمتر از ۵ درصد بود و اطرافیان ما میلیونر و بیلیونر می­شدند، به عصر جدید آشفتگی که هیچ چیزی قابل پیش بینی نیست وارد شده­ایم.  امروزه وضع  اقتصادی به طور کامل تغییر یافته است و قرار نیست در دوره زندگی ما به صورت قبل بازگردد.

ما دچار یک تغییر الگویی بزرگ شده­ایم. وقتی این­گونه تغییری در افکار و جامعه صورت می­گیرد تنها چند نفر موقع بوقوع پیوستن آن متوجه آن خواهند شد. بیشتر افراد در منطقه آرامش به سر می­برند به این معنا که کارهای قدیمی را به همان روش قدیمی انجام می­دهند و فرض آنها بر این است که رکود اقتصادی و مالی سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۰ تنها یک سرعت­گیر وسط جاده بوده است و بزودی همه چیز به حالت نرمال باز خواهد گشت. حق با آنها است، اما تعریف نرمال تغییر یافته است. از این به بعد اگر می­خواهید موفق باشید و همه­ ی چیزهایی که برای شما ممکن است را بدست بیاورید باید باهوش­تر باشید و سخت­تر از هر زمان دیگری کار کنید. برای این­که به بالاترین حد حوزه کاری­تان برسید باید یک مقدار زودتر شروع به کار کنید، مقداری سخت­تر کار کنید و دیرتر به خانه بروید.

مسابقه در حال انجام است

حقیقت این است که مسابقه ­ای در حال انجام است و شما در آن مسابقه حضور دارید. اگر سرعت نگیرید افراد دیگر این کار را انجام خواهند داد. رقبای اطراف شما حرکت­شان را افزایش خواهند داد و از شما خیلی جلو خواهند زد. ضرب المثل قدیمی­ای وجود دارد که می­گوید: «یک نسل زحمت فراوان می­کشد و ثروت می ­اندوزد اما نسل سوم تمام زحمات را هدر می­دهند و ثروت را از بین می­برند.» این مثل به داستان یک کارآفرین فقیر برمی گردد که کسب و کاری را راه­اندازی کرد و بالاخره قبل از این­که کسب و کارش را به فرزندانش بسپارد توانست از نظر مالی به موفقیت برسد. آنها کسب و کار را بدرستی مدیریت نکردند و تمام پول را بر باد دادند چرا که نمی­دانستند این پول از ابتدا چگونه بدست آمده بود. این قضیه باعث شد که فرزندان آنها مجبور شوند دوباره با کارگری و کارمندی از ابتدا شروع کنند.

«یک نسل زحمت فراوان می کشد و ثروت می ­اندوزد اما نسل سوم تمام زحمات را هدر می­دهند و ثروت را از بین می­برند» داستانی عادی در مورد این است که ثروت چگونه بارها و بارها اندوخته و بعد تلف می­شود.بعد از جنگ جهانی دوم آمریکا «آخرین بازمانده» بود. بیشتر افرادی که در حال حاضر زنده هستند درباره بحران بزرگ که بین سال­های ۱۹۲۹ تا ۱۹۴۱ به وقوع پیوست، خاطره­ای ندارند. زمانی که نرخ بیکاری به ۲۸ درصد رسیده بود و برخلاف تمام برنامه­های قابل تصور دولت که برای باز گرداندن رونق اقتصادی انجام داده بود اما سال به سال تغییری ایجاد نمی­شد. بعد از یک قرن سیاست مصیبت بار دولتی، تقاضای زیاد صنعتی و نیروی کار جنگ جهانی دوم آمریکا را از بحران خارج کرد. بیشتر تاجران و اقتصاددانان تصور می کردند بعد از اتمام جنگ دوباره در بحران فرو می­رود اما خوشبختانه این اتفاق نیافتاد.

رشد ثروت

با این حال نسل­های سال­های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ در سال­های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ شروع به کار کردند تا از موقعیت کمیاب آمریکا در اقتصاد جهان استفاده کافی را ببرند. آنها کسب و کارهایی را تأسیس و گسترش دادند، شغل ایجاد کردند، ثروت و موقعیت ایجاد کردند، تعداد محصولات و خدمات موجود را شدیداً افزایش دادند و با ایجاد ۴۰ درصد تولیدات ناخالص جهان، آمریکا را به موتورخانه اقتصادی جهان تبدیل کردند. اینموفقیت شگفت­آوری در تاریخ بشریت بود، موفقیتی که تا آن زمان دیده نشده بود و تا به حال نیز دیده نشده است.

اما در سال­های ۱۹۷۰ که نسل پر جمعیت وارد بازار کار شد، بقیه جهان، مخصوصا آلمان و ژاپن، توانستند خود را آمریکا برسانند. این دومین نسل که تا به حال چیزی جز وفور نعمت را تجربه نکرده بودند چیزهایی مانند استانداردهای بالای زندگی و اقتصاد در حال رشد به همراه موقفیت­های بی­شمار برای کشب موفقیت و ثروت را مسائل عادی تلقی کردند. همه امیدوار بوند یا انتظار داشتند تا وقتی ۳۰ ساله بشوند میلیونر بشوند.

افسوس! درست مانند تمام تمدن های قرنهای گذشته این نسل ثروتمند، نسلی که به آنها نسل پرجمعیت می گوییم به نوعی احساس محق بودن می­کردند. این باور را پیدا کرده بودند که اگر در امریکا به دنیا بیایید مستحق داشتن یک زندگی پربار هستند.

مشهورترین مقصد

صحبت در مورد وفور نعمت و موقعیت عالی آمریکا مانند یک تلگراف بومی در جنگل در میان جهان انتشار یافت و بالاخره افرادی از تمام جهان چه به صورت قانونی و چه به صورت غیرقانونی، به سوی آمریکا رهسپار شدند تا جزئی از این ثروت شوند. آمریکا به مشهورترین مقصد جهان تبدیل شد و هنوز هم برای افراد زیادی این­گونه  است. گفته شده است که با ارزش­ترین کاغذ در کره­ی زمین گرین کارت آمریکایی است که به یک خارجی اجازه می­دهد به صورت قانونی در آمریکا زندگی و کار کند.

متأسفانه ما انسان­ها ضعیف شده­ایم. اکثریت آمریکایی ها انتظار دارند از هیچ، چیزی بدست آورند و پولی که کسب نکرده­اند و لایق آن نیستند را می­خواهند. آنها به دنبال راه­های سریع و آسانی هستند تا ثروتمند شوند و احمقانه به دنبال طرح­های «به سرعت پولدار شوید» بعدی هستند. اینکه مثل قدیم پول دربیاورند، که برای آن  تلاش کنند، به نظرشان غیرمنصفانه و بی­ مهری است.

اقتصاددانی به نام جوسف اسکامپیتر در باره­ی «تندباد ویرانی خلاق» صحبت کرده است و آشفتگی و تغییر اقتصادی بی پایانی که اقتصاد ما را دگرگون خواهد کرد را پیش بینی کرده است. امروزه سه عامل وجود دارد که زندگی اقتصادی و آینده ­مان را بطور کلی مختل می­کند و باعث ویرانی­های پایان­ ناپذیر، اجتناب ناپذیر و پیش بینی نشدنی می­شوند.

انفجار اطلاعات

یکی از آن عوامل اطلاعات است. دو تا سه سال یکبار اطلاعات موجود در جهان دو برابر می­شود. برخی معتقدند که از سال ۲۰۲۰ هفتاد و دو روز یکبار اطلاعات دو برابر خواهد شد! فقط در یک سال تقریباً یک میلیون کتاب و میلیون­ها مقاله به زبان انگلیسی منتشر می­شوند و تنها یک اطلاعات کوچک که روی کسب و کار، شغل و یا حرفه شما تأثیر می­گذارد می­تواند روی آینده شما اثر عمده­ای بگذارد، چه اثر منفی باشد چه مثبت.

انقلاب تکنولوژی

دومین عامل که امروزه باعث تغییر می­شود انفجار تکنولوژی است. گفته می­شود که تکنولوژی جدید تنها ۶ ماه عمر مفید دارد. اگر تکنولوژی­ای وجود داشته باشد احتمالاً تا به حال از رده خارج شده است.

قسمت ۱-۲

در سراسر دنیا، در آمریکا و مخصوصاً در آسیا و اروپا، برخی از باهوش­ترین، بلندهمت­ترین و مصمم­ترین مخترعان، کارآفرینان، نوآوران و آفرینندگان، شب و روز کار می­کنند تا تکنولوژی­های متفاوت و جدیدی ایجاد کنند که باعث خلق صنایع جدید و از بین رفتن صنایع قدیمی بشوند.

افزایش در رقابت

عامل سومی که بر زندگی شما تأثیر می گذارد و باعث تغییر می­شود رقابت است. همان­طور که مشور حقوقی مارشال گولداسمیت می گوید: «سه عاملی که تعیین کننده­ ی اصلی آینده ما هستند رقابت، رقابت و رقابت است.» هر کدام از این سه عامل روی بقیه­ی عوامل نیز تاثیر می گذارد. وقتی اطلاعات را ضربدر تکنولوژی و بعد ضربدر رقابت کنید، نرخ تغییری بدست می­آید که شتاب زیادی دارد و همه چیز را از جلوی راه خود کنار می زند و باعث می شود محصولات، خدمات، ایده ­ها و تکنولوژی ها حتی قبل از این­که میز نقشه­ کشی را ترک کنند، از رده خارج شوند. و در سال­های آینده این نرخ تغییر افزایش خواهد یافت.

آلیس در سرزمین عجایب

خیلی از افراد بر پایه «آلیس در سرزمین عجایب» زندگی می­کنند، احساس می­کنند در جهانی موازی با این جهان زندگی می­کنند و به اطراف خود نگاه می کنند اما متوجه نیستند در اطراف­شان چه اتفاقاتی می­افتد. در کتاب «آلیس در سرزمین عجایب» نوشته لویس کارل، صحنه ای وجود دارد که آلیس با خرگوشی که مدام ­دود و می­گوید «دیر شده. ملاقات مهم من دیر شده» صحبت می­کند. آلیس از خرگوش می­پرسد «چرا همیشه می­دوی؟ چرا آهسته تر نمی­روی؟»

خرگوش همان­طور که در جا می­دوید جواب داد «این واقعاً دویدن نیست. اگر می­خواهی در جای قبلی خود بمانی باید این­طور بدوی. اگر بخواهی جلو بیافتی باید حداقل دو برابر این بدوی!»

در زندگی ما نرمال جدید این است که باید دو برابر قبل بدویم تا در موقعیت شخصی، ملی و جهانی خود باقی بمانیم. باید مقداری سخت تر و باهوش بیشتری کار کنیم، بیشتر از آن­که تا به حال از ما انتظار می­رفت. بقیه جهان به ما رسیده­اند و می­خواهند از همان استاندارد زندگی­ای که ما لذت می­بریم، لذت ببرند. تنها تفاوتمان این است که آنان حاضرند ۶ روز در هفته ۱۲ الی ۱۶  ساعت در روز یا بیشتر برای رسیدن به  این هدف کار کنند. آنها مصمم هستند که این موقعیت ما را بدست آورند.

چاق و تنبل

بیشتر افرادی که خارج از آمریکا زندگی می­کنند مخصوصاً آسیایی­ها بر این باورند که آمریکایی­ها چاق و تنبل شده­­اند و روزهای تسلط آمریکا بر جهان به پایان رسیده است. این باور برای تعداد زیادی از افراد درست است. احتمالا ً۸۰ درصد جمعیت بدون تلاش به پیش می­روند. به داشتن شغل و زندگی متوسط راضی هستند. اما مشکل به پیش رفتن بدون تلاش این است که فقط این­کار را می­توان به یک سمت انجام داد: به سمت پایین.خبر خوش این است که درهای بیشماری و فرصت­های نامحدودی در اطراف شما در حال باز شدن هستند. به دلیل آشفتگی زیاد و نرخ تغییر سریع در دنیای امروز موقعیت های بیشماری برای شما وجود دارد تا بتوانید در سال­های آتی زندگی فوق­العاده­ای بسازید، به تمام اهداف­تان برسید و اگر ثروتمند نشوید حداقل از نظر مالی مستقل شوید.اما در بازی جدید قوانین تغییر کرده­اند. در این برنامه شما با قوانین جدید موفقیت، ارتقاء ثروت و کامیابی آشنا خواهید شد. شما تعدادی از قدرتمندترین ایده­ها و بصیرت­هایی که موفق­ترین مردان و زنان هر رشته استفاده کرده­اند را یاد خواهید گرفت.  شما یاد خواهید گرفتکه چگونه زندگی کاری و آینده­تان را تحت کنترل خود درآورید و بیشتر از آن چیزی که تا به حال فکر می­کردید درآمد کسب کنید و تقریباً بیشتر از همه­ی اطرافیان­تان به موفقیت برسید.

قدرت انجام کارها بصورت خودکار

یکی از سریع­ترین راههایی که می توانید در شغل­تان پیشرفت کنید، که با ارزش­تر شوید و حمایت افرادی را بدست آورید که می توانند به شما کمک کنند تا پول بیشتری کسب کنید این است که قدرت انجام کارها بصورت خودکار را در خود ایجاد و حفظ کنید. همیشه به دنبال راههای جدید، بهتر، سریع­تر، و ارزان­تر برای ایجاد ارزش باشید، راههایی که بوسیله آن کاررا به اتمام برسانید و به کمک آنها از انتظارات دیگران نسبت به خود فراتر روید. گاو وحشی را از شاخ­هایش بگیرید، تلاش بیش از حد بکنید، برای گرفتن مسئولیت های بزرگتر داوطلب شوید و همیشه بیشتر از مقداری که حقوق می­گیرید کار کنید. به نظر می رسد دنیا از آن افرادی باشد که به سمتش دست دراز می­کنند و دو دستی آن را می­قاپند. از آن افرادی است که کاری را انجام می­دهند به جای اینکه آرزو کنند، امیدوار باشند، برنامه­ریزی کنند، دعا کنند و قصد انجام کاری را تنها زمانی می­کنند که همه چیز مناسب باشد.افراد موفق لزوماً کسانی نیستند که همیشه تصمیم درست را می­گیریند. اهمیت ندارد که فرد چقدر باهوش باشد چراکه هیچ کس نمی­تواند این کار را  انجام دهد. اما وقتی یک فرد موفق تصمیمی می­گیرد آن را عملی می­کند. قدم به قدم به سمت اهداف­شان حرکت می­کنند. با این کار بازخورد­ها و نشانه­هایی دریافت می­کنند که به آنها اجازه می دهد خوداصلاحی کنند. مستمراً اطلاعات جدید بدست می آورند که به آنها اجازه می­دهد برنامه­های­شان را به صورت وسیع یا جزئی تنظیم کنند.

مستمراً در مسیر حرکت اصلاحات انجام دهید

زندگی فرآیندی از آزمون و خطا و هم­چنین تصحیح مسیر است. برای مثال وقتی هواپیمایی از شیکاگو به قصد لوس آنجلس حرکت می­کند ۹۹ درصد مواقع خارج از مسیر است. این نرمال و طبیعی و مورد انتظار است. خلبان مستمراً تصحیح مسیر می کند، مقداری به شمال مقداری به جنوب، ارتفاع زیاد و ارتفاع کم. خلبان مستمراً مسیر و سرعت را تنظیم می­کند و مطمئناً چند ساعت بعد درست زمان که موقع پرواز از شیکاگو پیش­بینی شده بود هواپیما به زمین می­نشیند. تمام مسیر فرآیندی از تخمین­ها و تصحیح مسیرها بوده است. داستان زندگی شما نیز همین است.

واقعیت این است که در زندگی هیچ ضمانتی وجود ندارد. هر کاری که انجام می­دهید، حتی عبور از خیابان، مملو از عدم قطعیت است. هیچ گاه نمی توانید مطمئن شوید که هر کدام از عمل یا رفتار شما می­تواند نتیجه مورد نظر شما را به دست آورد. همیشه ریسکی وجود داردو جایی که ریسک وجود داشته باشد ترس موجود است و هر چیزی که به آن فکر می­کنید در ذهن و قلب­تان رشد می­کند. افرادی که به صورت مداوم به ریسک­های همه­ی کارهای­­شان فکر می­کنند به زودی مشغول ترس­ها، تردیدها و اضطراب­هایی می­شوند که نمی­گذارند در وهله اول تلاشی صورت بدهند.

به سوی اهداف­تان حرکت کنید

در دانشگاه ببسون تحقیق ۱۲ساله­ای درباره شغل فارغ­التحصیلان رشته MBA در حوزه­ی کارآفرینی صورت گرفت که محققان نتیجه گرفتند که فارغ التحصیلانی که موفق شده بودند به دلیل استفاده از «صل راهرو» به اهداف­شان رسیده بودند.محققان ببسون کامیابی در موفقیت کسب و کاری را به عبور از یک راهرو تشبیه کرده­اند. هر کدام از ما در ورودی این راهرو می­ایستیم و به درون تاریکی می­نگریم و می­بینیم که راهرو در مسافت دوری ناپیدا می­شود. محققان گفته­اند که تفاوت میان افراد موفق و شکست خوردگان در تحقیق­شان را می­توان با یک کلمه «حرکت کردن» توضیح دهند.افراد موفق حاضر بودند بدون داشتن هیچ تضمینی از میان راهروی موفقیت حرکت کنند. حاضر بودند ریسک عدم قطعیت را بپذیرند و توانستند بر ترس­ها و تردیدهای معمول که اکثر مردم را در جانگه می­دارند، غلبه کنند.

قسمت ۱-۳

درهای جدید به سوی فرصت­ها

چیزی که محققان ببسون دریافتند این بود که وقتی از راهروی زندگی عبور می­کنید در دو طرف­تان درهای جدیدی بسوی فرصت­ها برای­تان باز می­شوند. با این وجود اگر در حرکت نباشید و از راهرو در حال عبور نباشید آن درها را نخواهید دید. اگر قبل از این­که از سوی ایشان پا جلو بگذارید و دست به عمل بزنید منتظر هر گونه تضمینی باشید، فرصت­ها به سوی شما گشوده بخواهند شد.گفته­ی پیروان کنفوسیوس که «سفر هزار فرسنگی با یک قدم آغاز می شود» به این معناست که موفقیت­های بزرگ با مواجهه شما با عدم قطعیت اجتناب ناپذیر در هر مقصد و با شهامت قدم جلو گذاشتن در راه اهداف­تان آغاز خواهد شد. با برداشتن قدم اول توسط شما آغاز می­شود.

اصل خلاء در کامیابی

چندی پیش زوجی با یک مشکل پیش من آمده بودند. شوهر برای شرکتی کار می­کرد که خانواده­اش آن را اداره می­کردند و خیلی ناراحت بود. شرکت پر از سیاست، غیبت، و منفی بافی بود و پر از استرس بود و از شغلش متنفر بود. می­خواست شغل دیگری بیابد اما پیشنهاد شغلی دیگری نداشت یا موقعیت دیگر مثل موقعیت فعلی­اش سراغ نداشت. در رابطه با این­که باید چکار کند نظر مرا پرسید.به او توضیح دادم که اصل خلاء در کامیابی وجود دارد که بیان می­دارد وقتی هر گونه خلائی را ایجاد کنید طبیعت فوراً دست به کار می­شود تا آن خلاء را پر کند. در مشکل او این موضوع را می­توان این­گونه توضیح داد که تا زمانی که در شغل فعلی­اش می­ماند امکان نداشت بتواند فرصت­ها را شناسایی کند و فرصت­های دیگر نیز نمی­توانستند او را بیابند. به او گفتم که جهشی از روی ایمان بردارد و بدون طناب نجات یا حصار ایمنی از شغل فعلی کنار بکشد. به او اطمینان دادم که اگر این کار را انجام دهد تمام فرصت­ها به سمت او هجوم می­آورند، فرصت­هایی که نمی­توانست ببیند چراکه در موقعیت فعلی خود حبس شده بود.توصیه مرا گوش داد، از شغلش استعفا داد. اعضای خانواده­اش خیلی عصبانی شدند و به او گفتند اگر شغلش را ترک کند، بیکار خواهد شد. اما او مقاومت کرد. به خانه رفت و چند روزی استراحت کرد و شروع به فکر کردن راجع به تجربیات و مهارت­هایش کرد و این­که چگونه می­توانست آنها را در شغل­های دیگر و شرکت­های دیگر به کار ببندد.در عرض دو هفته بدون این­که تقاضایی کند از دو شرکت دیگر دو شغل به او پیشنهاد شد که هر دو حقوق بالاتری نسبت به زمانی که برای شرکت خانوادگی­اش کار می­کرد پیشنهاد داده بودند و فرصت­های زیادی دربرداشتند که بسیار بهتر از شغلی بود که از آن استعفا داده بود. به محض این­که به بازار کار خبر رسید که او در دسترس است، صاحبان شرکت­های دیگر که در گذشته با او و شرکت او کار کرده بودند، مشتاق بودند درها را به روی او بگشایند. زمانی که از راهروی زندگی عبور می­کرد فرصت­هایی را دید که تابه حال ندیده بود چرا که خود را به جایی که بود محدود کرده بود.

کارهای بیشتری امتحان کنید

اگر می­خواهید سریعتر به موفقیت برسید فقط کافی است کارهای بیشتری را انجام دهید یا امتحان کنید. اقدامات بیشتری انجام دهید. مشغول تر شوید. کارتان را زودتر آغاز کنید و سخت­تر کار کنید و دیرتر به خانه بروید. احتمالات را به نفع خود تغییر دهید. طبق قانون احتمال، هر چه چیزهای بیشتری را ا متحان کنید احتمال بیشتری وجود دارد که کاری را امتحان کرده باشید که بیشترین تغییر را ایجاد می­کند.شانس تا حدودی قابل پیش بینی است. اگر شانس بیشتری می خواهید ریسک­های بیشتری را بپذیرید. فعال­تر باشید. خودتان را بیشتر در معرض دید قرار دهید. هر چه سخت­تر کار کنید خوش شانس­تر می­شوید.تام پیترز نویسنده­ی پرفروش­ترین کتاب با نام «در جستجوی برتری» و کتاب­های دیگر در حوزه­ی تجارت دریافت که ویژگی اصلی موفق­ترین مدیرانی که در تحقیقش حضور داشتند «تمایل به عمل» بود. انگار شعار آنها «آماده باش، هدف بگیر، شلیک کن» بوده است. رویکردشان به تجارت را می­توان در این چند کلمه خلاصه کرد: «اقدام کن، اصلاح کن، امتحان کن». آنها دریافته بودند که آینده از آن افراد عملگرا و ریسک­پذیر است.همانطور که ژنرال داگلاس مک آرتبر گفته است، موفق­ترین افراد می­دانند که «امنیتی در زندگی وجود ندارد، تنها فرصت وجود دارد.» و کشف جالب این است که «اگر به دنبال فرصت­ها باشید هر امنیتی که بخواهید بدست خواهید آورد.» همچنین اگر به دنبال امنیت باشید نه به فرصت­ها دست خواهید یافت و  نه به امنیتی که در پی آنها بوده­اید. شاهد ما در این قضیه در اطراف ما است، در کاهش اندازه و ساختاربندی مجدد شرکت­ها، جایی که هزاران مرد و زن که به دنبال امنیت شغلی بوده اند حالا خود را برای مدت طولانی­ای بیکار می­یابند.

اصل شتاب

اصل شتاب برای موفقیت وجود دارد که برای شما بسیار با اهمیت است. از دو قانون فیزیکی استنتاج شده است. قانون اینرسی و قانون شتاب. و در تمام کارهایی که به انجام می رسانید و همچنین شکست می­خورید به طور مساوی کاربرد دارد.قانون اینرسی در فیزیک می­گوید: بدن در حال حرکت به ادامه حرکت گرایش دارد مگر این­که نیروی خارجی بر او اثر کند، بدن در حال استراحت تمایل دارد در حال استراحت باقی بماند مگر این­که نیرویی خارجی بر آن اثر کند.قانون شتاب می­گوید: ممکن است در ابتدا برای آغاز حرکت نیروی زیادی مورد نیاز باشد اما برای ادامه حرکت نیروی کمتری نیاز است. برای شروع یک تجارت و فعالیت جدید به تلاش بسیار زیادی نیاز است اما وقتی کار را شروع کردید راحت تر می توانید ادامه دهید. همان­طور که انیشتین گفته است «هیچ اتفاقی نمی افتد مگر اینکه چیزی حرکت کند» و اتفاقی نخواهد افتاد مگر این­که شما حرکتی بکنید.

کاری را شروع کنید و آن را ادامه دهید

به ساده­ترین بیان، وقتی این قوانین برای شما و در زندگی شما بکار بسته شوند، قوانین بیان می­دارند که وقتی آغاز به کار کردید، وقتی به سوی چیزی که برای شما مهم است حرکت کردید، راحت­تر می­توانید پیشرفت کنید تازمانی که بعد از متوقف کردن کاری بخواهید آن را مجدداً شروع کنید.وقتی به افراد موفق نگاه می­کنید متوجه خواهید شد که آنها به چرخانندگان بشقاب در نمایش­ها خیلی شباهت دارند. کاری را شروع می­کنند، شروع به چرخاندن بشقاب­ها بر روی میله ­های می­کنند. بعد به چرخاندن آنها ادامه می­دهند، چراکه می­داند اگر بشقابی بیافتد یا متوقف شود سخت­تر می­تواند مجدداً آن را به چرخش در بیاورد تا وقتیکه فقط باید چرخاندن آن را ادامه دهد.وقتی هدف و برنامه­ای دارید شروع کنید! و وقتی به سمت هدف­تان شروع به حرکت کردید، متوقف نشوید. هر روز کاری بکنید تا به هدف­تان بزدیکتر شوید. نگذارید اندازه­ی هدف و زمان دست­یابی به آن هدف شما را پریشان کند یا شما را عقب نگه­دارد.حین فرآیند برنامه ­ریزی­تان هدف را به وظایف و فعالیت­های کوچکی که هر روز می­توانید آنها را انجام دهید، خرد کنید. لازم نیست زیاد کار کنید اما هر روز هر هفته هر ماه با انجام دادن وظایف و فعالیت­های تعیین شده، باید به سمت مقاصد تعیین شده و روشن خود پیشروی کنید.

هر روز خود را منضبط کنید

اینجاست که قضیه جدی می­شود.مهم­ترین ویژگی برای موفقیت انضباط شخصی است. انضباط شخصی توانایی فرد در مجبور کردن خود برای انجام دادن کاری که باید انجام دهد در زمانی که باید انجام شود،  چه حالش را داشته باشد چه نداشته باشد.بگذارید این تعریف انضباط شخصی را به بخش­های کوچک­تر تقسیم کنم. اول این­که انضباط شخصی توانایی مجبور کردن خودتان است. این به آن معناست که باید از قدرت و اراده استفاده کنید تا خود را مجبور به حرکت کنید و بر نیروی اینرسی که شما را عقب نگه­می­دارد غلبه کنید. دوم کاری که باید انجام دهید را در زمانی که باید انجام شود، انجام دهید. این به آن معناست که برنامه ای می­ریزید و زمان­بندی می­کنید و بعداً کاری که گفته­اید را انجام می­دهید. در زمانی که تعیین کرده­اید آن را انجام می­دهید. قولی که به خود و دیگران داده­اید را نگه می­دارید.سومین بخش این تعریف چه حالش را داشته باشید چه نداشته باشید، می­باشد. می­دانید، هر فردی اگر استراحت کافی کرده باشد و زمان زیادی داشته باشد، حال انجام دادن کاری را داشته باشد یا می­خواهد کاری را انجام دهد چراکه او را خوشحال می کند، می­تواند هر کاری که بخواهد انجام دهد. با این حال آزمون شخصیتی واقعی واقعی است که کاری را انجام می­دهید که باید انجام دهید چه حالش را داشته باشید و چه نداشته باشید، مخصوصاً زمانی که اصلاً حالش را نداشته باشید.در واقع می­توان از مقدار توانایی­تان برای اقدام در جهت اهداف و آرزوهای­تان حتی وقتی خسته هستید و انگیزه ندارید و پیشرفتی نمی­کنید، فهمید که تا چه حدی چیزی را می­خواهید و به عنوان یک فرد چه توانایی­هایی دارید، تا اغلب در همین زمان است که به موفقیت بزرگ دست می­یابید.رالف والدوامرسون نوشته است: «وقتی شب به تاریک­ترین حد خود می­رسد، ستاره­ها بیرون می آیند.» توانایی شما در پایداری، برای ادامه اقدامات بصورت قدم به قدم در مسیر آرزوهای­تان چیزی است که در نهایت موفقیتتان را تضمین می­کند. اگر به کاری که دارید انجام می­دهید ادامه دهید هیچ چیزنمی­تواند شما را متوقف نماید.اگر انضباط لازم را برای اقدام کردن مستمر یا استفاده از قدرت انجام کار را داشته باشید، موفقیت نهایی شما تضمین شده است.

تمرین عملی:

حال در اینجا هفت تمرین عملی وجود دارد تا بوسیله آنها بتوانید این ایده­ها را عملی سازید:

۱٫ مهم­ترین حوزه­ی شغلی خود را که اطلاعات باعث می­شوند مجبور شوید تغییراتی ایجاد کنید را تعیین کنید.

۲٫ مهم­ترین تغییر تکنولوژی که روی درآمدتان تأثیر می­گذارد و خواهد گذاشت را مشخص کنید.

۳٫ رقابتی که بیشترین تأثیر را بر صنعت و درآمد شما می­گذارد مشخص کنید.

۴٫ یک عنصر انضباطی کلیدی را تعیین کنید که باید برای داشتن حرکت سریع­تر در حرفه­تان آن را کسب کنید.

۵٫ اقدامی که فوراً می­توانید انجام دهید تا حرفه و درآمدتان را بهبود ببخشید انتخاب  کنید.

۶٫ تنها فرصت بزرگ برای شما در شغل یا صنعت امروز را مشخص کنید.

۷٫ حوزه­ای را که قرار است عملی انجام دهید تا کارتان را بهبود ببخشید و درآمدتان را افزایش دهید تعیین کنید.

فصل دوم

۲-۱

آینده متعلق به افراد با صلاحیت است

راز بزرگ زندگی این است که هیچ راز بزرگی وجود ندارد. اپراوینفری گفته است: اگر حاضر باشید کار کنید، هدف­تان هر چه باشد می­توانید آن را به دست آورید.امروزه در پیشرفته­ترین دوران تاریخ بشری زندگی می­کنیم. در این دوره می­توانید از افرادی که تا به حال زیسته­اند بهتر و طولانی­تر زندگی کنید و به علاوه در سال­های آتی بهتر خواهد شد.شما فوق­العاده هستید. در جهان هیچ­کس تا به حال نبوده و درآینده نیز نخواهد بود که ترکیبی شبیه توانایی، استعدادها، دانش، تجربه، آرزوها و اهداف و جاه­طلبی­هایی که شما دارید را داشته باشد. احتمالاً وجود دو نفر دقیقاً شبیه شما،۵۰ بیلیارد به یک است، به بیان دیگر این اتفاق هیچ گاه نخواهد افتاد.مغز شما ۱۰۰ بیلیارد عصب دارد. هر سلول در مغز شما به بیش از ۲۰۰۰۰ سلول دیگر از طریق دندریت به هم متصل هستند. محقق مغز به نام تونی بوزان تخمین زده است که ۱۰۰ بیلیارد عصب به توان ۲۰۰۰۰ به این معناست که تعداد افکاری که مغز شما می­تواند خلق کند بیشتر از تعداد مولکول­های شناخته شده در جهان است. این مقدار معادل آن است که جلوی آن ۱۰ صفحه صفر وجود دارد. تنها در یک روز، حدوداً به ۷۰۰۰۰ موضوع بدون کوچک­ترین تلاشی فکر می­کنید.

هرچه باهوش­­تر شوید، باهوش­تر می­شوید

نکته جالب در مورد ذهن باورنکردنی شما این است که مانند ماهیچه می­ماند. هر چه بیشتر از آن استفاده کنید، قوی­تر و انعطاف­پذیرتر می­شود. متأسفانه، عکس آن نیز صحیح  است. اگر از آن استفاده نکنید، آن را از دست خواهید داد. بدون تمرین و انبساط مداوم ذهن­تان، ضعیف­تر می­شود و بسیار از هوشیاری و سرعتش کاسته می­شود.حقیقت این است که باید دو برابر آنچه که در حال حاضر به دست می آورید را باید کسب کنید.  تنها سؤال این است که: «چرا هم اکنون آن مقدار را به دست نمی­آورم؟»هنگامی­که از شنوندگانم در سمینارهایم این سؤال را می­پرسم، آنها فوراً به فکر فرو می­روند که چرا هم اکنون دو برابر به دست نمی­آورند؟ و آنچه که من طی سال­ها فهمیدم این است که اکثر آن دلایل تنها بهانه هستند. آن ها افکار محدودکننده هستند که مانع افراد می­شوند. این بهانه­ها معمولاً هیچ پایه و بنیادی در حقیقت ندارند. تنها دلایلی هستند که افراد برای داشتن درآمدی کمتر ازآنچه که ارزشش را دارند،پذیرفته ­اند. ایده­هایی که آنها معمولاً بدون فکر پذیرفته می­شوند و با آن کنار می­آیند.

از گذشته شروع کنید

در هنگام شروع دوره بزرگسالی، مزایای کمی داشتم. از دبیرستان اخراج شده بودم و سال­ها قبل از فروشندگی، کارگری می­کردم. در فروش، ماهها کار کردم اما به زحمت مقداری برای زنده ماندن و اجازه اتاقم در پانسیون به دست می­آورم.تا این­که یک روز، شروع به پرسیدن این سؤال کردم: «چرا برخی افراد موفق تر از دیگران هستند؟» متوجه شدم که افرادی در اطرافم بودند که حتی برخی جوان­تر از من بودند و تحصیلات کمتری نسبت به من داشتند و در گذشته فقیر بودند اما به نظر می رسید وضع­شان بهتر از من بود. پول بیشتری در می­آورند. ماشین بهتری داشتند در حالی که من اصلاً ماشین نداشتم و لباس­های بهتری می­پوشیدند. بعداز ظهر به رستوران و کلوپ می­رفتند و آخر هفته­ها به مکان­های زیبای می­رفتند و تعطیلات خوبی داشتند. این موضوع مرا شگفت­زده کرده بود. چرا برخی افراد وضع خوبی داشتند و برخی دیگر دست و پا می­زنند؟

سؤال بزرگ

سپس کاری کردم که زندگیم را تغییر داد. پیش موفق­ترین فرد در شرکتم رفتم که فروشنده­ای بود که ۱۰ برابر هر کسی در شرکت ما درآمد داشت و از او پرسیدم چرا موفق­تر از من است. چه کاری را متفاوت از من و فروشنده­های دیگر انجام می­داد؟او مشتاقانه پیشنهاد کمک داد. او در ابتدا از من پرسید که برای  او توضیح دهم که چطور می­فروختم، چطور با مشتریان برخورد می­کردم و چه چیزی می­گفتم. من هم به او گفتم. او به من توضیح داد که همه ی کاری که انجام می­دادم اشتباه بود. سپس به من گفت که چطور مکالمه فروش را آغاز کنم، با مشتری ارتباط برقرار کنم، سؤالات خوب بپرسم و هوشمندانه درباره محصولاتم صحبت کنم. او توضیح داد که فروش، مانند هر زمینه ی دیگری مراحل تعریف شده یا فرآیند دارد و اینکه اگر از آن به خوبی پیروی کنید، بیشتر از قبل می­توانید بفروشید.

کاری که افراد برتر انجام می­دهند را انجام دهید.

بنابراین کاری که به من گفته بود را انجام دادم. رفتم و شروع کردم به پرسیدن سؤالات بیشتر و روی ایجاد ارتباط و اعتماد با مشتری متمرکز شدم. زمان صرف کردم تا بفهمم چگونه می­توان با محصولی که می­فروختم، موقعیت­شان را تغییر دهم و نیازهای­شان را برطرف سازم. شروع کردم به همگام کردن محصولاتم با نیازهای خاص آنها، سؤالات و نگرانی­های آنها را جواب می­دادم و از آن­ها می­خواستم محصولم را بخرند. و آن­ها خرید می­کردند و فروشم بالا رفت و درآمدم مدام افزایش می­یافت. طی یک سال، درآمدم دو برابر و سپس سه برابر شد. خیلی زود به افرادی که قبلاً هیچ چیزی نفروخته بودند، همان فرایند فروش حرفه­ای که یاد گرفته بودم را یاد دادم. درآمد آنها نیز بالا و بالاتر رفت. امروز بعد  از سال­ها، بسیاری از آن فروشنده­ها میلیونر یا مولتی میلیونر شده­اند و صاحب و مدیر چند کسب و کار هستند.

قانون آهنی جهان

من قانون علت و معلول را یاد گرفتم. این قانون می­گوید که برای هر معلولی، دلیل یا دلایلی وجود دارد. اگر بتوانید معلول­هایی که می­خواهید کسب کنید را شناسایی کنید، خواهید توانست علت آنها را پیدا کنید. سپس اگر بتوانید علت را دو برابر کنید، خیلی زود نتایجی را که می­خواهید به دست خواهید آورد.به بیان دیگر، اگر کارهایی راکه دیگر افراد موفق، پردرآمد انجام می­دهند را انجام دهید، بلافاصله همان نتایجی که آن­ها به دست آورده­اند را کسب خواهید کرد و خودتان نیز فرد موفق و پردرآمدی خواهید شد. هیچ رازی وجود ندارد. چالش بزرگ این است که جهان پر از انسان­هایی است کارهایی که افراد شکست خورده انجام داده­اند را انجام می­دهند و مدام تعجب می­کنند وقتی همان نتایجی را می گیرند که افراد شکست خورده­اند. آنها همان علت­ها را ایجاد می­کنند و همان نتایج را می­گیرند. این اتفاقات بر اساس قانون انجام می­شود نه بر اساس شانس. طبیعت خنثی است. طبیعت اهمیت نمی­دهد. هر ورودی که به آن بدهید، همان خروجی را دریافت خواهیدکرد.اگر در وارد کردن ورودی شکست بخورید، در گرفتن نتیجه نیز شکست خواهید خورد. بهترین قسمت این قانون این است که هر هدفی که برای خود تعیین کرده­اید یا هر موقعیتی راکه بخواهید می­توانید بدست آورید به شرطی که کارهایی راکه افراد دیگر قبلاً انجام داده­اند تا به همان نتایج برسند راانجام دهید.

درآمدتان را دو برابر کنید

آیا دوست دارید حقوق­تان را دو برابرکنید؟ وقت یا ین سؤال را در سمینارهایم می­پرسم همه دست­شان را بالا می­برند، سرشان را تکان می­دهند و معمولاً فریاد می­زنند «بله!» سپس به آنها می­گویم که شانس آورده­اند. به عنوان یک اقتصاددان می­توانم تضمین کنم که همه­ی افراد داخل این سالن حقوق­شان را دو برابر خواهند کرد. البته اگر به اندازه کافی زنده بمانند. سالانه حقوق متوسط متوسط تقریباً ۳ درصد افزایش می­یابد. پس اگر برای ۲۲ سال دیگر زندگی و کار کنید با افزایش ۳درصدی حقوق در هر سال با حتساب بهره مرکب، شما می­توانید حقوق­تان را دو برابر کنید. «شما هم همین مدنظرتان بود؟» بعد همه جواب می­دهند «بله». همه می­خواهند خیلی زودتر از ۲۲ سال حقوق­شان را دو برابر کنند. خبر خوب این است که افراد زیادی در اطراف شما هستند که هر سال حقوق­شان را با نرخ­های زیادی افزایش می­دهند و هدف شما باید این باشد که یکی  از آنها باشید نه یکی از ۳ درصدی ها.

قسمت ۲-۳

ارتباط پیچیده می­شود

اگر این پیچیده به نظر می­رسد در حقیقت پیچیده­است. تقریباً ۹۹ درصد تمامی مشکلات انسان­ها و سازمان­ها به دلیل شکست در فرایند ارتباط حاصل می­شود. یا فرستنده منظورش را به وضوح نمی­گوید یا گیرنده پیام را به شکلی که بوده، دریافت نکرده است. عوامل زیاد می­توانند درهر ارتباطی مداخله کنند و هر یک از آنها می­توانند به نوعی منجر به منحرف شدن پیام شوند. احتمالاً هر مشکلی که با آن روبرو می­شوید، نتیجه­ی شکست در فرایند ارتباط می­باشد. طبق گفته آلبرت مهرابیان، متخصص برقراری ارتباط، سه عنصر در هر ارتباط مستقیم وجود دارد: کلمات، تن صدا وزبان بدن. شاید شنیده­اید که کلمات ۷ درصد پیام به حساب می­آید،تن صدا ۳۸درصد پیام را شامل می­شود و زبان بدن ۵۵ درصد پیام را در بر می­گیرد. برای داشتن ارتباط مؤثر،تمام سه قسمت پیام باید باهم هماهنگ باشند. اگر بین آنها تناسب وجود نداشته باشد، گیرنده گیج خواهد شد وتمایل دارد شکل غالب ارتباط را به جای معنی تحت الفظی کلمات بپذیرد.

 کل پیغام

 انتخاب کلمات مهم است اما مهم­تر از آن تن صدا وزبان بدن شماست. هر چه بهتر بتوانید این سه اجزا را با هم هماهنگ ­تر کنید، پیام شما تأثیربیشتری خواهد داشت واحتمال بیشتری وجود دارد که طرف مقابل آن را بفهمد وعکس العملی که می­خواهید را نشان دهد.گاهی، به فردی چیزی می­گویید که فکرمی­کنید بی­اشکال و بیمنظور است در حالی که فرد ناراحت می­شود، به خصوص اگر فرد مقابل زن باشد. وقتی سعی می­کنید توضیح دهید که کلماتی که استفاده کردید بی­منظور بوده­اند، آن شخص به شما می­گوید که کلماتی که استفاده کردید بی­منظور بوده­اند، آن شخص به شما می­گوید که کلماتی که استفاده کرده بودید مشکلی نداشتند بلکه تن صدای شما مشکل داشت.  سومین جز ارتباط یعنی زبان بدن نیز بسیار مهم است.روشی که شما می­نشینید یا می­ایستید یا سرتان را متمایل می­کنید یا چشمان­تان را حرکت می­دهید تأثیر زیادی بر پیام دریافتی دارد.

 به عنوان مثال، با متمایل شدن به سمت فردی که بااو ارتباط برقرار می­کنید می­توانید تأثیر ارتباط­تان را بسیار افزایش دهید. اگر نشسته­اید، این آسان است. اگر ایستاده­اید، می­توانید همین تأثیر را با انتقال وزن­تان روی جلوی پا و متمایل شدن به سمت فرد مقابل به دست آورید.وقتی ارتباط مستقیم چشمی و چهره به چهره با شخص برقرارمی­کنید واین کار با تمرکز و توجه به فرد همراه شود، تأثیر­گذاری کلمات را دوبرابر می­کنید. یکی از ساده ­ترین راهها برای قطع کردن مکالمه مانند خارج کردن سوزن از صفحه گرامافون، روی برگرداندن از فرد و نگاه کردن به دور دست هنگام صحبت او است. این معمولاً باعث می­شود فرد صحبت کردن را متوقف کند، او احساس خواهد کرد که وسط مکالمه ترک شده است.

 شنونده برتر شوید

این گفته را شنیده ­اید که «خدابه انسان دو گوش و یک دهان داده است» و در مکالمه باید از آنها به همان نسبت استفاده کنید. این کلمات پر از حقیقت هستند. ارتباط برقرار کننده­های عالی،شنوندگان عالی­ای هستند. بدترین ارتباط برقرارکننده­ها پیوسته صحبت می­کنند. آنها هیچ توقف یا سکوتی در مکالمه ندارند.  اغلب مهم­ترین قسمت پیام­تان،قسمتی است از توقف­هایی بین افکار وایده­های­تان ایجاد می­کنید. پیام درهنگام سکوت­های بین مکالمات منتقل می­شوند. تمام پیام ­دهنده ­های نمونه یاد گرفته­اند که چگونه سکوت کنند. همانطور که زمین تنها می­تواند مقدار مشخصی آب جذب کند، یک شخص نیز تنها می­تواند مقدار مشخصی اطلاعات دریافت کند. اگر مقدار زیادی آب رویزمین بریزید، آب به جای جذب شدن تبدیل به حوضچه آب می­شود. ذهن افراد نیز این­گونه­است. اگر به شخص فرصت جذب کردن آنچه را که می­گویید را بوسیله مکث کردن و کمی صبر کردن، ندهید او با جریان پیوسته­ای از افکار وایده­ها روبرو خواهد شد و معمولاً پیام را اشتباه می­فهمد و نکته را گم می­کند.

 آماده ­سازی، درک بهتر را تضمین می­کند

یکی از حیاتی ­ترین ابزار برای ارتباط مؤثر، بخصوص برای پیغام­های مهم، آماده سازی است.آماده سازی نشانه متخصص واقعی است. مربی اخیر تیم فوتبال آلباما از دانشگاه بیارت، به خاطراین گفته معروف بود: «انگیزه برای بردن مهم نیست بلکه انگیزه برای آمادگی برنده شدن مهم است.» در هر ارتباطاتی، انگیزه برای دستیابی به آمادگی در سطح خوب برای صحبت وارتباط برقرارکردن با مردم، کلیدرسیدن به حداکثر اثربخشی است. درمناظره دبیرستان ودانشگاه­ها که افراد و تیم­ها براساس توانایی­شان برای قبولاندن ایده­ها و اثبات نقطه نظرهای­شان مورد داوری قرارمی­گیرند، به مناظره کننده­ها یاد داده می­شود تا کاملاً خود را از قبل آمده کنند. به خصوص، به مناظره کننده یاد داده می­شود تا پیش از ارائه دلایل خود، موضوع را از دیدگاه رقیب ببینند وآماده سازی کنند.  وکیلان نیزاین کاررا در مدرسه قانون یاد می­گیرند. قبل ازاین­که به­دادگاه بروند، وکیلان به تمام نکات یا اطلاعات ممکنه که به نفع طرف مقابل است، فکرمی­کنند. سپس آنها دفاعیات خودرا به گونه­ای آمادهمی­کنند تا آنچه راکه فکر می­کنند طرف مقابل به عنوان قوی­ترین نکته ارائه می­دهد را تضعیف کنند.

انگیزه او چیست؟

 به یادداشته باشید. که افراد براساس دلایلی که برای خود دارند عمل می­کنند نه براساس دلایل شما. ایستگاه رادیویی مورد علاقه همه WIIFM است؛؟ What,s in it for me که ترجمه­ی آن این است: «این کار چه نفعی برای من دارد؟» هر چه ارتباط مهم­تر باشد چه در شغل باشد چه در زندگی شخصیتان، آماده­سازی برای آن مهم­تر خواهد بود.  به این فکر کنید که افراد مقابل واقعاً چه می­خواهند. دیدگاه او چیست؟ مشکلات و نگرانی­های او چیست؟ در تلاش برای انجام چه کاری است؟ سطح دانش واطلاعات او دررابطه با موضوع مورد بحث چقدراست؟ بهترین ارتباط برقرارکننده­ها کلمات زیادی استفاده نمی­کنند اما کلمات­شان را با دقت و ازقبل انتخاب می­کنند. افراد مکالمه مستقیم را دوست دارند. از این تمایل بپرهیزید که پیغام­تان را درلفافه بپوشانید یا آن را شیرین جلوه دهید. هنگامی­که نگرانی یا سؤالی دارید یا هنگامی که خواستار چیزی هستید، بدون هیچ واهمه و اختلالی آن را بیان کنید. شگفت­زده خواهید شد که چقدر احساس بهتری خواهید داشت و چقدر خود طرف مقابل مثبت­تر به پیغام شما پاسخ میدهد.

از راه­تان برای موفقیت درخواست کنید.

برای انتقال منظورتان، شاید مهم­ترین کلمه، درخواست کردن باشد. مؤثرترین افراد کسانی هستند که در درخواست کردن به جای صحبت­کردن عالی هستند. آنها سؤالی می­پرسند تا نیاز واقعی و نگرانی­ها را آشکار کنند. آنها سؤالی می­پرسند تا انتقادات و مشکلاتی که مردم ممکن است با پیشنهاد آنها داشته باشند را آشکار کنند. آنها سؤال می­پرسند تا مباحثه را بسط دهند و فهم خودرا از آنچه مردم واقعاً می­خواهند افزایش دهند. می پرسند با خروج از خود بواسطه­ی کنار گذاشتن نفس­تان و تمرکز روی فرد مقابل، پیام را منتقل می­کنید. باارائه بحث با توجه به علاقه فرد مقابل، چیزهایی که آنها می­خواهند باشند، چیزهایی که می­خواهند داشته باشند و کارهایی که می­خواهند انجام دهند، آنها را مجبور می­کنید، فکر کنید و روی کاغذ فکر کنید. تقریباً هر حرفی را می­توان زد اگر آن را با خوش­رویی، مثبت ومؤدبانه و دوستانه درخواست کنید. توانایی ارتباط برقرار کردن، مهارتی است که می­توانید یاد بگیرید.این مهارت ازطریق خالصانه علاقه­مند بودن به افراد و مقدم قراردادن نیازهای آنها هنگام فرستادن پیغام و درخواست انجام کاری درحق شما، میسر است. هنگامی که از یک طرف توجه­تان را روی اعتماد­سازی واز طرف دیگر جستجو برای فهمیدن متمرکز می­کنید،هرجا می­روید به عنوان پیام دهنده مؤثر شناخته خواهید شد.

 تمرین­های عملی:

در اینجا تمرینات عملی برای شما وجود دارد:

 ۱٫ موفق­ترین فرد دررشته­تان را پیدا کنید و بفهمید چه کاری است که آنها متفاوت از شما انجاممی­دهند.

 ۲٫امروز تصمیم بگیرید که می­خواهید،در یک تا دو سال آینده درآمدتان را دوبرابر کنید وسپس تعیین کنید که برای اینکار چه نتایجی را باید کسب کنید تا آن را بدستآورید.

۳٫ به سراغ افراد برجسته دررشته­تان بروید و درباره این­که سریعاً چه کاری می­توانید انجام دهید تا سریع­تر موفق شوید، ازآنها مشورت بخواهید. هر آنچه گفتند، سریعاً انجام دهید.

۴٫ هر گاه ایدهای به  فکرتان رسید که می­تواند به شما کمک کند، اینرسی و منطقه ایمن خودرابشکنید و سریعاً کاری کنید.

 ۵٫ تعیین کنید که چه کاری می­توانید انجام دهید تا ارزشی به کارتان بدهید که بالادست­تان با خوشحالی حاضر شود حقوق­تان را دو برابر کند.

 ۶٫ مهم­ترین نتایجی که ایجاد می­کنید وتعیین کننده­ی حقوق فعلی­تان است را مشخص کنید وهمین امروزتصمیم بگیرید که نتایج بیشتری بدست آورید.

 ۷٫ یک مهارت را مشخص کنید که در حال حاضر به شما کمک خواهد کرد تا کمک باارزش­تری به کسب و کارتان بدهید.

قسمت ۳-۱

فصل سوم

 پتانسیل کسب درآمد خود را افزایش دهید

جان.اف.کندی گفته است: برای هر برنامه عملی ریسک و هزینه ­هایی وجود دارد. اما این ریسک­هاو هزینه­ها خیلی کمتر از ریسک­ها و هزینه­های بلندمدت عمل نکردن و راحت بودن است. درتمام طول تاریخ بشریت با سیر تکامل یا پیشروی وتغییر تدریجی اتفاقات در خط مستقیمی آشنا حال پیشروی و حرکت به جلو بوده واز یک مرحله به مرحله دیگر رفته است واجازه می­دهد که برنامه ­ریزی وپیش­بینی کنید وتغییراتی اعمال کنید. اما امروزه نرخ تغییر نه تنها سریع­تر از قبل است بلکه ناپیوسته نیز هست. تغییر درچندین منطقه ناپیوسته درحال انجام است و با راههای غیرمنتظره­ی بسیاری روی هرکدام از ما تأثیر می­گذارد. تغییرات در تکنولوژی اطلاعات متفاوت با تغییرات در دارو، حمل و نقل،تحصیلات، سیاست و تغییرات در رقابت جهانی صورت می­گیرد. تغییر در ساختار خانواده­ها و روابط جدا از پیشرفت و شکست کسب و کارها وصنایع جدید در جاهای مختلف کشور و جهان در حال وقوع است.نرخ تغییر شتابدار و گسسته در حال افزایش است. درنتیجه بیشتر ماها از چیزی که آلوین تافلر آن را «شوک آینده» نامیده است رنج می­بریم.

 درباره­ ی آینده ­تان جدی شوید

 در مورد زیادی وشتاب تغییر فعلی کار خاصی نمی­توانید انجام دهید، اما کاری که می­توانید بکنید این است که در مورد خود نیاز اساسی­تان به داشتن امنیت و ثبات جدی شوید. این کار در هیچ حیطه­ی دیگری به اندازه حیطه­ی امنیت شغلی وآزادی مالی مهم نیست. مخصوصاً باید روی افزایش توانایی­تان در داشتن زندگی خوب تمرکز کنید و باید خود را درماهها و سال­های آینده آماده کنید. مهم­تر از همه برای این­که بتوانید خودرا برای فردا آماده کنید باید بصورت جدی و مداوم در مورد کار امروز و توانایی کسب درآمدتان و همچنین درمورد کاری که در یک، سه و پنج سال آینده انجام خواهید داد نیز فکرکنید. هر اتفاقی که بیافتد شما باید برای دستیابی به امنیت مالی خود،برنامه ­ریزی کنید. مهندس چارلز کترینگ گفته است: «باید در مورد آینده­ی خود بسیار فکرکنید چرا که بقیه عمرتان را در آن زندگی خواهید کرد.» یکی از بزرگترین اشتباهی که افراد می­توانند مرتکب شوند و بدترین نتایج درازمدت را نیز دارد این است که فقط به حال فکر کنند و درمورد اتفاقاتی­که درماهها و سال­های آینده رخ خواهند داد زیاد فکرنمی­کنند.

 چند شغلی

 وقتی پدر بزرگ­های شما کار کردن را آغاز کردند، معمول بودکه تحصیلات مقدماتی کسب کنند وبعد بروند و برای شرکتی کار کنند و تمام زندگی کاری خود در همان شرکت سپری کنند. وقتی والدین ما به سرکار رفتند،معمول­تر بود که طی زندگی­شان سه یا چهار بار شغل­شان را تغییر دهند، هر چند که این کار سخت و تخریب کننده بود. با افزایش آشفتگی و تغییر در اقتصاد مالی و جهانی، فردی که امروز کارش را آغاز می­کند باید انتظار داشته باشید بین سنین۲۱تا۶۵سالگی ۶شغل کامل و ۱۴ شغل تمام وقت که تنها ۲ سال یا بیشتر طول می­کشد،راتجربه کند. یک فارغ­التحصیل دانشگاه ۶شغل متفاوت را تا سال ۳۵ سالگی تجربه خواهد کرد. طبق گفته­ ی مجله ­ی فورچن تقریباً ۴۴ درصد کارمندان آمریکایی، درقرن ۲۱ کارگران «احتمالی» خواهند شد. این یعنی آنها هرگز برای شرکتی بصورت دائم کارنخواهند کرد.

براساس نیاز از شرکتی به شرکت دیگر و از شغلی به شغل دیگر می­روند و نسبت به کارمندان تمام وقت حقوق کمتری دریافت خواهند کرد و اگر مزایایی چون بیمه درمانی  و یا بازنشستگی بگیرند بسیار کم خواهد بود. درمورد پنج سال آینده شغل­تان چگونه خواهد بود. احتمالاً علم در حیطه­ی کاری شما هر ۲تا ۵ سال یکبار دو برابر می­شود، این به آن معناست که ۲۰ در صد علم و مهارت شما هر سال منسوخ می­شود: در پنج سال آینده شما شغل کاملاً جدید با علم ومهارت کاملاً جدیدی خواهید داشت. این سؤال رااز خود بپرسید «کدام قسمت از علم،مهارت و شغل من درحال منسوخ شدن است؟ کاری اکه امروز انجام می­دهم نسبت به کاری که یک یادو سال پیش می­کردم چه تفاوتی دارد؟» احتمالاً یک،دو،سه،چهار و پنج سال آینده چه کاری انجام خواهید داد؟ چه دانش و مهارت­هایی نیاز خواهید داشت و چگونه آنهارا بدست خواهید آورد؟ چه برنامه­ای برای آینده­ی مالی و اقتصادی خود دارید؟ ما اکنون در عصر علم وارتباطات هستیم. امروزه عناصر اصلی تولید، علم و توانایی بکار بستن آن علم برای دست­یابی به نتایج برای افراد می­باشد. توانایی امروز شما در کسب در آمد بطوروسیعی به علم،مهارت و توانایی تلفیق آن علم و مهارت برای دادن ارزش به چیزی که مشتریان و کارفرمایان حاضرند برای آن پول پرداخت کنند، بستگی دارد.

 کمک خودرا به شرکتی که کار می­کنید افزایش دهید.

 قانون سه می­گوید که برای هر دلاری که می­خواهید به عنوان حقوق کسب کنید باید ۳ تا ۶ دلار یا بیشتر سود به شرکت برسانید. بر حسب فضا،مزایا، آموزش،نظارت و همچنین سرمایه­گذاری در اثاثیه،تجهیزات و منابع دیگر،شرکت تقریباً دو برابر حقوق تعیین شده شما باید هزینه متقبل شود برای این­که شرکتی شما را استخدام کند باید در برابر حقوقی که به شما می­دهد سودی دریافت کند.پس باید بیش از مقداری که حقوق می­گیرید ارزشی به شرکت اضافه کنید تا در شغل­تان بمانید. به بیان دیگر کمکی که به شرکت می­کنید باید خیلی بیشتر از حقوقی باشد که دریافت می­کنید و گرنه باید به دنبال شغل دیگری باشید و این کاری است که امروزه افراد زیادی انجام می­دهند.

 برای این­که خودرابرای فردا آماده کنید مهم­ترین قانونی که یاد خواهید گرفت این است: آینده از آن شایستگان است. آینده از آن مردان و زنانی است که در کارخودشان خیلی خوب عمل می­کنند و در حال بهتر شدن هستند. همانطور که پت­ریلی در کتابش «برنده­ی درون» نوشته است «اگر خودرا ملزم به بهترشدن در کاری که انجام می­دهید نکنید، محکوم به بدتر شدن هستید.» به بیان دیگر هر چیزی کمتر از التزام به عملکرد عالی ازطرف شما یعنی پذیرش ناخودآگاه متوسط بودن. قبلاً باید عالی می­ بودید تا بالاتر از رقابت موجوددرصنعت­تان برسید. امروزه باید عالی باشید تا در درازمدت شغل­تان را نگه دارید.

بازار سرسخت است و دارد سرسخت­تر می­شود

بازار کارفرمای سخت­گیری است. امروزه برتری، کیفیت وباارزش بودن عناصر ضروری برای هر محصول یا خدمات و کار هر فردی به حساب می­آید. توانایی کسب درآمد شما بطور وسیع بوسیله­ی درک دیگران از برتری،کیفیتو ارزشمندی شما و کارهایی که انجام می­دهید، تعیین می­شود.

بازار تنها برای عملکردهای عالی پاداش پرداخت می­کند. برای عملکردهای متوسط پاداش­های متوسط و برای عملکردهای پایین­تراز متوسط پاداش کمتر از متوسط می­دهد ویا او را اخراج می­کند. امروزه مشتریان بیشترین و بهترین چیز را با بهترین شرایط و کمترین قیمت می­خواهند. تنها شرکت­ها وافرادی که عالی­ترین محصولات و خدماترا با بهترین قیمت­ها ارائه می­دهند، دوام خواهند آورد. قضیه اصلاً شخصی نیست، اقتصاد ما این­گونه است.

 برای این که بیشتر بدست آورید باید بیشتر یاد بگیرید. با علم و مهارت فعلی­تان به حداکثر ظرفیت امروزتان رسیده­اید. همچنین بیشتر پولی کهدر این لحظه کسب می­کنید حداکثرمقداری است که می­توانید بدون یادگیری وتمرین چیزهای جدید و متفاوت کسب کنید.

قسمت ۳-۲

 یادگیری مداوم

 راه­حل مسئله­ی پیچیده­ی تغییر و تجدید ساختار اجتناب­ناپذیر، خودسازی مداوم است. دانش شخصی وتوانایی شما در به کار بستن آنها با ارزش­ترین دارایی شما هستند. برای آن­که نفر اول بمانید باید بطور مداوم دانش و مهارت­های خود را افزایش دهید. اگر می­خواهید بازگشت سرمایه بالا ومداومی داشته باشید باید مستمراً دارایی­های ذهنی خود رابهبود بخشید. تنها با افزایش دارایی­های خود می­توانید از زوال آنها جلوگیری کنید.

 با خودسازی مستمر می­توانید هدایت کننده­ی زندگی خود شوید. با وقفه خود برای افزایش توانایی کسب درآمد بطور خودکار وارد فرآیند پایان رشد شخصی وحرفه­ای می­شوید. با یادگیری بیشترخود را برای کسب درآمد بیشتر آماده می­کنید. با بدست آوردن دانش و مهارتی که نیاز دارید تا بخش ارزشمندو کارآمدی از اقتصاد شوید، جهت آن به هر سمت می­خواهد باشد، خود را برای فردا آماده می­کنید..

 آموزش­های متنوع ذهنی

 شما در آمدی که ارزشش را دارید کسب می­کنید وبا یاد گرفتن چیزهایی که باید یاد بگیرید تا نتایج عالی در شغل­تان کسب کنید، مدام با ارزش­تر می­شوید. ورزش­کاران جهانی سالیان بسیار است که متوجه شده­اند که تنها راهی که می­توانند بهترین عملکرد را داشته باشند این استکه توانایی­ها و همچنین ماهیچه­های مختلف بدنشان رابه صورت معادل تقویت کنند. برای تمرین­های فیزیکی متفاوت حتی در پایین­ترین سطوح نیز باید روی استقامت، قدرت وانعطاف­پذیری بصورت چرخشی کار کرد.

 درتمرین­های متفاوت ذهنی باید همین کار را با خزانه­های دانش ومهارت خود انجام دهید. اول از همه باید تعیین کنید که در چه حوزه­هایی باید خوب عمل کنید تا جزء ده درصد بهترین افراد رشته کاری­تان شوید. کار شما این است که همین الان تصمیم بگیرید که به بالاترین حد برسید. و خبر خوب این است که اگر فرد دیگری توانسته است این کاررا انجام دهد. پس شما هم می­توانید. باید فقط روش­های آنها را دنبال کنید.

فرآیند حرکت به سمت اوج حوزه کاری، به تشخیص شما در رابطه با بخش­های عمده نتیجه به شغل­تان بستگی دارد. به ندرت مهارت­هایی که حتماً نیاز دارید تا کارتان را به خوبی انجام دهید به ۵ یا ۷ مورد می­رسد. ممکن است در فرآیند کارتان صدها کار انجام دهید اما عموماً تنها ۵ تا ۷ مورد وجود دارد که باید در آنها بهترین عملکرد را داشته باشید تا از بقیه افراد حوزه کاریتان جلو بزنید.

 بخش­های عمده نتیجه ده جاههایی هستند کهتمرین­های مختلف ذهنی خود رادرآن حوزه­ ها آغاز می­کنید. برای مثال اگر در کار فروش هستید، هفت بخش عمده نتیجه ده شما این­ها خواهند بود: یافتن مشتری،گرفتن قرار ملاقات، ایجاد ارتباط با مشتری، شناسایی مشکلی که مشتری دارد و می­تواند با استفاده از محصول یا خدمات شما آن را حل کند، ارائه محصول یا خدمات به عنوان راه حل مشکل آنها، نهایی کردن فروش و فروش مجدد و معرفی افراد جدید توسط مشتری. باید در هرکدام از این زمینه­ها بسیار عالی باشید تا در فروختن هر محصول یا خدماتی در هر بازاری موفق باشید.

 مهم­ترین و ضعیف­ترین مهارت شما

 این یکی از مهم­ترین اکتشافات دررابطه با آموزش­های متنوع ذهنی است: اگر در یک زمینه­ی اساسی ضعیف باشید، آن یک زمینه میزان موفقیت در حیطه کاری­تان خواهد بود. اگر از بین ۷ بخش عمده نتیجه ده در ۶ مورد عالی ظاهر شوید اما در مورد هفتم ضیعف باشید، این یک ضعف شما را از درک همه­ی پتانسیل­تان در شغل یا موقعیت­تان جلوگیری می­کند.

 بگذارید برای­تان مثالی بزنم. فرض کنیم شما در همه­ی زمینه­های فروش بجز یافتن مشتری بسیار عالی هستید. بهدلیل ترس یا منفی­نگری یا رقابت در بازار نمی­توانید با مشتریان جدیدی که محصولات یا خدمات شما را می­توانند بخرند و خواهندخرید وقت ملاقات بگیرید. ممکن است در زمینه­های دیگرفوق­العاده باشید اما اگر نتوانید باافرادرودررو شوید درنهایت شکست خواهید خورد.

در مثال دیگری فرض کنید در یافتن مشتری و گرفتن وقت ملاقات ورسیدن به تفاهم عالی هستید اما وقتی زمان آن می­رسد که باید از مشتری بخواهید که دست به عمل بزند وخرید را نهایی کند، عصبی می­شوید و نمی­توانید این کاررا انجام دهید ودست خالی باز می­گردید. پس، می­توانید درهمه چیز به جز نهایی کردن خرید فوق­العاده باشید اما تنها این یک مورد شغل شما را به خطرخواهد انداخت.

اگر در سطح مدیریتی باشید نیز بخش­های عمده نتیجه ده وجود خواهد داشت که تعیین کننده­ی این است که تا چه اندازه کارتان را خوب انجام می­دهید و کیفیت نتایجی که بدست آوردید را تعیین می­کنند. این بخش­های عمده نتیجه ده برنامه­ریزی، سازماندهی، استخدام، تفویض اختیار،نظارت،اندازه­گیری و گزارش است. اگر شما در هر کدام از این هفت زمینه ضعیف باشید همین کافی است که به تنهایی شما را از استفاده کردن از استعدادهای دیگرتان باز دارد.

سطح مهارت فعلی خود را ارزیابی کنید.

اگر در کار فروش،مدیریت یاهر زمینه­ای باشید، استراتژی عملی درادامه خواهم گفت تا با آن سطح عملکرد فعلی خودرا ارزیابی کنید. ابتدا بخش­های عمده نتیجه ده خود را تعیین کنید. و بعد از ۱ که پایین­ترین امتیاز تا ۱۰ که بالاترین امتیاز درهر بخش است، را به خود اختصاص دهید. متوجه خواهید شد که مواردی که به امتیاز کمی داده­ اید حیطه ­های اساسی استرس، ناامیدی، اضطراب و کم­کاری درهر کاری که انجام می­دهید، می­باشد. باید در هربخش عمده نتیجه ده امتیاز بالاتر از هفت بگیرید تا بطور فوق­العاده و متعادلی عمل کنید. ضروری است که کاملاً با خود صادق باشید. فایده­ای ندارد که ادعا کنید در کاری خوب عمل می­کنیددر حالی که در واقعیت ضعف شما، مانع دست­یابی به موفقیت بزرگ در شغل­تان می­ کند.

 زمانی که بخش­های عمده نتیجه ده را برای شغل­تان تعیین کردید ودر هر یک از پنج تا هفت موردبه خود امتیاز دادید، امتیازتان را نزد فردی ببرید که شما را می­شناسد واز او بخواهید به شما امتیاز دهد. بهترین فرد برای این کار رئیستان است اما یک همکار مورد اطمینان نیز مناسب است. ممکن است از چیزهایی که به شما می­گویند تعجب کنید.

خوشبختانه تمام مهارت­های تجاری قابل یادگیری هستند. اگر احساس می­کنید در مهارت خاصی مانند استخدام یا تفویض اختیار خوب عمل نمی­کنید، می­توانید کتاب بخوانید، ودوره­های بیشتری بگذرانید. گاهی اوقات یک  تجربه یادگیری خاص، مهارت اساسی­ای به شما می­دهد که می­توانید آن را در مابقی شغل­تان استفاده کنید. هدف شما لزوماً این نیست که در تجارت بهترین باشید بلکه هدف­تان این است که امتیازی بالاتر از هفت (از ده امتیاز) بگیرید تا مانع شما نباشد.

مهارت­های کلیدی خود را گسترش دهید.

در آموزش­های متنوع ذهنی، جاهایی که ضعیف عمل می­کنید معمولاً مشکلات اساسی در شغل­تان ایجاد می­کنند. این زمینه­ها شما رابه خود مشغول می­کنند و بیشترین اهمیت را برای شما دارند. و اغلب فعالیت­هایی هستند که در آنها بدترین نتایج را کسب می­کنید. به احتمال زیاد موقع انجام این فعالیت­ها مضطرب می­شوید. اگر مواظب نباشید از کار کردن در همین زمینه­هایی که می­توانند بیشترین تأثیر را روی نتایج کلی­تان بگذارند، دوری خواهید کرد.

 حتی ممکن است انکار کردن را تمرین کنید وخود را متعاقد سازید که در زمینه­ی خاصی خوب عملمی­کنید و نیازی به بهبود ندارید. این عدم واقع­بینی دررکورد کاری بسیار معمول و زیاد است. برای همین بسیار مهم است که از اطرافیان خود بخواهید تا شما را به درستی ارزیابی کنند و به شما بگویند که از نظر آنها به چه اندازه خوب عمل می­کنید.

یک تحلیل ۳۶۰ درجه انجام دهید

 تمرینی که می­تواند به شما کمک کند، مخصوصاً در حیطه مدیریتی، تحلیل۳۶۰ درجه نام دارد. در این فرآیند مدیران توسط افرادی که به آنان گزارش می­دهند و همچنین مافوق­های­شان ارزیابی می­شوند. پرسشنامه­های آنلاین به تمام افراد این گروه فرستاده می­شود و ازهر فرد خواسته می­شود مدیر را بر اساس مجموع­های ازمهارت­ها، توانایی­ها و رفتارها ارزیابی کنند. مدیر نیز تحلیل مشابه­ی روی خود انجام می­دهد. بعد پرسشنامه­ها توسط یک مشاور خارج سازمانی خلاصه­بندی می­شود وآنها را به مدیر ارائه می­دهد.

وقتی این کار به درستی انجام شود این تحلیل برای فردی که ارزیابی می­شود خیلی کمک کننده است. اغلب برای بسیاری از مدیران تعجب آوراست که در زمینه­هایی که فکر می­کردند قوی هستند، همکاران و زیردستان­شان فکر می­کنند ضعیف عمل می­کنند.

برای مثال چند سال پیش مدیری برای من کار می­کرد که فکر می­کرد در استخدام افراد بسیار عالی است در این رابطه از هیچ­کس توصیه و کمکی قبول نمی­کرد. با احساسات و شم شخصی افراد را استخدام می­کرد. و تک­تک افرادی که استخدام کرد افتضاح از آب درآمدند. بالاخره استخدام افراد برای او ممنوع شده بود.ناتوانایی او دریادگرفتن چگونگی مصاحبه صحیح وانتخاب افراد مناسب درنهایت ثابت شد که برای شغلش مخرب بود. باید به تنهایی کار می­کرد چرا که در انتخاب افرادی که بااوکار کنند ناتوان بود و اهمیتی ندارد که درچه موقعیت شغلی بود.

قسمت ۳-۳

در چه زمینه­ هایی ضعیف­تر هستید؟

سؤالی برای شما وجود دارد: در چه زمینه­هایی باید کار کنید تا خود را به سطح عملکردی بالاتری بیاورید تا نتایج بهتری کسب کنید؟ اگر مطمئن نیستید،شجاعت و صداقت داشته باشید تا به افراد دیگرروی آورید و بازخورد آنها را در یافت کنید. یادتان باشد که بازخورد صبحانه­ی قهرمانان است. شما نمی­توانید بهتر شوید مگر این­که فردی حاضر شدو انتقاد صادقانه­ای از شما بکند و به شما کمک کند تا خودتان را آن­گونه که واقعاً هستید ببینید.

 اگر در زمینه فروش کار می­کنید بسیار ضروری است که از مدیر فروش یا فرد دیگری بخواهید تا ماهی یکبار برای یکروز کامل با شما باشد تا عملکرد فروش شما را ارزیابی کند. وقتی این فرد با شما می­آید نباید حرفی بزند باید ساکت آنجا بنشیند ونحوه تعامل شما با مشتری را تماشا کند.

 بعداً این فرد باید به شما بگوید که دقیقاً چه دیده است، هم نکات مثبت و هم منفی. غیر ممکن است که بتوانید خود را بهبود بخشید، مگراین­که این­گونه انتقادهای صادقانه داشته باشید. هنگامی که این بازخورد را دریافت می­کنید به جای این­که تدافعی برخورد کنید،تصمیم بگیرد که وقتی بازخوردی دریافت کردید روی خود کار کنید و زمینه­ی ضعیف رابهبود بخشید تا دیگربرای عملکردتان محدودیت نباشد.

 سه قانون

 در رابطه با آموزش ذهنی ۳ قانون وجود داد که می­خواهم روی آنها تأکید کنم.

اول این­که: مهم نیست از کجا آمده­اید، چیزی که مهم است این است که به کجا می­خواهید بروید. آینده از گذشته خیلی مهم­تر است. شما نمی­توانید گذشته را تغییر دهید اما با تغییر کارهایی که امروز انجام می­دهید می­توانید آینده­ی خودرا تغییر دهید.

دوم این­که: برای آن­که زندگی­تان بهتر شود، شما باید بهتر شوید. اگر می­خواهید پول بیشتری کسب کنید باید بیشتریاد بگیرید. امروزه دانش منبع اصلی ارزش است. اگر می­خواهید کیفیت و کمیّت زندگی­تان را بهبود بخشید باید کیفیت و کمیت دانش و مهارت­های خود را بهبود بخشید.

 سوم این­که: هر چیزی که بخواهید را می­توانید یاد بگیرید تا انسانی شوید که می­خواهید بشوید و می­توانید به هر هدفی که ممکن است برای خود تعیین کرده باشید، برسید. محدودیتی وجود ندارد، مگر محدودیت­هایی که خودتان درذهن­تان تعیین می­کنید.

 از امروز خودتان را به پروژه­ی «با خود این کار رابکنید» تبدیل کنید. فرآیند مادام­العمر بهتر شدن در همه­ی زمینه­هایی که برای شما مهم است را آغاز وادامه دهید. همان­طور که یک قهرمان روزشی ماهیچه­های خود را همزمان وبا تعادل قوی می­کند شما نیز باید ماهیچه­های ذهنی خود را متعادل گسترش بدهید. آموزش متنوع ذهنی واقعاً گام مهمی به سمت کنترل سرنوشت و همچنین بدستآوردن چیزی که واقعاً ارزشش را دارید، است.

عصر جدید رقابت

 ما در یک عصر اقتصادی زندگی می­کنیم که بسیاری از افراد برای آن مهیا نیستند. تغییرات شدید در فعالیت­های اقتصادی و جابجایی باورنکردنی در کسب و کار و صنایع در سرتاسر کشور در حال انجام است. کارفرما یا کارمند بودن در این زمان مثل این است که گربه دم درازی باشیم که در اتاقی پر از صندلی گهواره­ای هستیم.

 هدف­تان این است که طوری زندگی­تان را سازماندهی کنید که از حقوق دریافتی خوب لذت ببرید، زندگی با استاندارد بالایی داشته باشید ورهبر سرنوشت اقتصادی خود باشید بجای این­که قربانی تغییرات اقتصادی زمان باشید.

بهره ­وری ما جزء بالاترین بهره ­وری ­هاست

 مزیت اساسی که آمریکا دارد این است که بهره­ورترین نیروی کار در جهان را دارد. و آمریکا و آمریکایی­ها بیشترین محصولات و خدمات سرانه را درجهان ارائه می­دهند. اما مسابقه ­ای در حال انجام است و مانیز جزء آن هستیم. برای همین اگر می­خواهید برای آینده نامعین در شغل خوبی استخدام شوید باید وارد بازار کار شوید آن­گونه به رقابت بپردازید که تا به حال نکرده­اید.

شغل شما فرصتی است تا بتوانید ارزشی فراتر از هزینه­تان به شرکت­تان بدهید. به بیان ساده­تر،در شغل شما به اندازه­ی توانایی شما درارائه ارزشی فراتر از هزینه نگه­داشتن­تان به عنوان کارمند، امنیت کاری وجود دارد.

 اگر می­خواهید در شغل فعلی خود پول بیشتری در بیاورید باید ارزش خود و چیزهایی که می­توانید به شرکت بدهید راافزایش دهید. اگر می­خواهید شغل جدیدی بدست آورید باید راهی پیدا کنید که بتوانید به آن شرکت ارزشی ارائه دهید. اگر هر گونه امنیت شغلی می­خواهید باید مستمراً روی حفظ و افزایش ارزش خود در بازار رقابتی کار کنید. همان­طور که آبراهام لینکلن گفته­است« تنها امنیتی که می­توانید داشته باشید این است که کارتان را بصورت غیر معمولی خوب انجام دهید.»

دانش و مهارت شما سرمایه­ گذاری هستند.

 این هم یک نکته­ ی کلیدی: تحصیلات، دانش، مهارت­ها و تجربیات همگی سرمایه­ گذاری­هایی در توانایی شما در دادن ارزشی که بابت آن حقوق می­گیرید. تا حد زیادی قابل معامله هستند.

 زمانی که موضوعی را یاد گرفتند یا مهارتی را آموختید، آنهایی که از دست رفته هستند. زمان وپولی است که نمی­توانید آنها راپس بگیرید. هیچ کارفرمایی در بازار کار مجبور نیست برای مهارت و تجربه ­ی گذشته­ ی شما پولی به شما بدهد مگر این­که بتواند بااستفاده از مهارت شما محصول یا خدماتی را تولید کند که افراد حاضرند امروز برای آن پول پرداخت نمایند.

 هر شغلی که دارید باید برای شغل بعدی­تان خود را مهیا سازید. و سؤالات کلیدی همیشه این­ها هستند: مشتریان کجا هستند؟ مردم چه چیزهایی می­خواهند بخرند؟ کدام کسب و کار و صنعت­ها بیشتر به مشتریان سرویس می­دهند؟ کدام کسب و کارها دراین اقتصاد در حال رشد هستند و کدام­ها در حال نزول هستند.

 مدام با افرادی آشنا می­شوم که از من می­پرسند که چگونه می­توانند حقوق­شان را افزایش دهند در حالی که تمام صنعت­شان دارد تنزل می­کند.به آنها می­گویم که شغل­های با آینده و شغل­های بی­آینده وجود دارند وآنها باید وارد حیطه­ای شوند که در حال گسترش است نه در حال رکورد.

همیشه شغل­های زیادی وجود دارند

در آمریکا سه نوع بیکاری وجود دارد: داوطلبانه، غیر داوطلبانه و اصطکاکی.

بیکاری داوطلبانه این است که فرد تصمیم می­گیرد برای مدت زمان مشخصی کار نکند یا شاخه کاری خاصی را نپذیرد چرا که امیدوار است مورد بهتری برای او مهیا می­شود. بیکاری غیرداوطلبانه زمانی است که فرد حاضر است کارکند و توانایی انجام کار را دارد اما نمی­توانید در هیچ جایی کاری بیابد. بیکاری اصطکاکی سطح طبیعی بیکاری است، این نوع بیکاری تقریباً شامل ۴ یا ۵ درصد جمعیت کاری می­باشد. که در هر زمانی بین شغل­های مختلف در تغییر هستند.

 با این وجود همیشه برای اقلیت خلاق کار وجود دارد. اگر یکی از این سه کار راانجام دهید هرگز لازم نیست بیکار شوید: اول، می­توانید کاری که دارید ارائه می­کنید را تغییر دهید. دوم، می­توانید جایی  که کارتان راارائه می­دهید تغییر دهید. یا سوم، می­توانید مقدار پولی که در  برابر خدمات­تان انجام می­دهید را تغییر دهید.

اگر تقاضایی برای مهارت­ها و تجربه شما وجود ندارد باید یاد بگیرید که کار دیگری انجام دهیدو مهارت­هایی که در آن زمان مورد تقاضا هستند را ارائه دهید. کارفرمایان به گذشته­ی شما کاری ندارند. فقط به آینده وتوانایی شما در ارائه ارزش به آنها و مشتریان­شان اهمیت می­دهند.

 می­توانید مکان جغرافیایی خودرا نیز تغییر دهید. گاهی اوقات مجبور می­شوید از یک نقطه کشور به نقطه دیگر بروید، از جایی که شغل­های کمی وجود دارند به جایی بروید که شغل­های بسیاری را دارند. بسیاری افراد با رفتن از جایی که نرخ بیکاری زیاد است به جایی که نرخ بیکاری کم است زندگی­شان رااز این­رو به آن­رو کرده­اند. همان­طور که قدیمی­ها گفته­اند«جایی که ماهی­ها هستند تور بیاندازید».

حاضر باشید برای حقوق کمتر کارکنید

 کار دیگری که می­توانید انجام دهید تا دوباره وارد نیروی کار شوید این است که درخواست­های خودرا کاهش دهید. یادتان باشد، به دلیل این­که کار شما یک کالاست پس از قانون عرضه و تقاضا پیروی می­کند. اگر زیادی بخواهید افراد شما را استخدام نخواهند کرد زیرا مشتریان هزینه­ی در خواست­های شما را درشکل قیمت محصول یا خدماتی که شرکت­تان تولید می­کند، نخواهند پرداخت. کارفرما این حرکت به سمت پایین حقوق رابوجود نیاورده است بلکه مشتریان با توجه به رفتار خرید خود این کار راانجام می­دهد.

 اقلیت خلاق کمی در آمریکا وجود دارند که هرگز بیکار نخواهند بود. هراتفاقی که بیافتد همیشه شغلی دارند حتی گاهی اوقات دو شغل دارند. اگر در جایی موقعیت خاصی را از دست بدهند موقعیت دیگری با انجام دادن کار قبلی یا کارجدید در جای دیگری بدست خواهند آورد. سریعاً می­ایستند. سریعاً حرکتمی­کنند و بیکاری را به عنوان گزینه نمی­پذیرند و همیشه شغل دارند. این باید استراتژی شما هم باشد.

همیشه کارهایی برای انجام وجود دارند. حتی در بدترین اقتصادها همیشه مشکلاتی وجود دارند که باید حل شوند و مشتریانی وجود دارند که باید نیازهای­شان برآورده شوند. برای همین بیکاری درازمدت نهایتاً داوطلبانه است. بیشترین فرصت­ها برای رسیدن به آرزوها و اشتیاق­های­تان در اقتصاد امروز آمریکا وجوددارد. میلیونها شغل درروزنامه­ها واینترنت تبلیغ می­شوند. شما با آماده­کردن خود برای شغل­های بهتر وبهتر می­توانید همان کسی باشید، و همان چیزهایی را داشته باشید یا کارهایی راانجام دهید که آرزو دارید. هرگز در بالا شلوغ نیست. در یک مایل آخر ترافیکی وجودندارد. هدف­تان باید این باشد که خوب بشوید، بهتر بشوید و بعد خود را فرد ضروری بسازید.

تمرین عملی:

 در اینجا ۷تمرین عملی در رابطه با این بخش وجود دارد:

۱٫ بخش­های عمده­ی نتیجه ده شغل خود را تعیین کنید.  ۵ تا ۷ وظیفه که حتماً نیاز دارید خوب انجام دهید تا نتایجی که برای آنها رسیدن به آنها استخدام شده­ا­ید را کسب کنید.

 ۲٫ به این سؤال سه جواب بدهید «برای چی به من حقوق داده می­شود؟» با استفاده از نتایج خاص و قابل اندازه­گیری که باید به آنها برسید جواب دهید.

 ۳٫ مهم­ترین مهارت ضعیف خودرا تعیین کنید، مهارتی که اندازه­ی موفقیت و درآمدتان را تعیینمی­کند.تصمیم بگیرید همین امروز روی آن مهارت کار کنید.

۴٫ روی کاغذ فکر کیند. لیستی ازکارهایی که فوراً می­توانید شروع کنید تا در شغل­تان شایسته­تر و باارزش­تر شوید تهیه کنید.

 ۵٫ سه تغییری که شما یا فرد دیگری می­تواند اعمال کند تا هر شغلی را در بازار بدست آورد، لیست کنید.این موارد چگونه در رابطه با شما صدق می­کند.

۶٫ به ۵ سال آینده بروید و مهارت­هایی که در آن زمان نیاز خواهید داشت تا دو برابر مبلغ فعلی خود درآمد داشته باشید را تعیین کنید.

۷٫ آماده باشید تا هرروز بطور متوسط ۲ ساعت وقت صرف کنید تا درمهم­ترین کارهایی که انجام می­دهید و تعیین کننده­ی در آمدتان هستند، بهتر شوید.

۴-۱

فصل چهارم

 شرکت خدمات شخصی شما

مکسویل مالتز نوشته است: دلپذیرترین غافل­گیری در زندگی این است که ناگهان متوجه ارزش خود بشوید. رفتار خود مسئولیتی رابطه مستقیمی با موقعیت،شادی، خودکنترلی و منافع بالا در هر حوزه­ی زندگی دارد. درتحقیق دقیقی محققان دریافتند که ۳ درصد از کارمندان درهر حوزه­ای خود را دارای شغل آزاد می­دانستند. طوری رفتار می­کردند که انگار صاحب شرکت­هایی بودند که برای آنها کار می­کردند. برای همه اتفاقاتی که برای شرکت­های­شان می­افتاد و همچنین برای نتایج حاصل شده مسئولیت می­پذیرفتند. وقتی این­گونه رویکردی داشته باشید در مسیر موفقیت شغلی قرارمی­گیرید.

 بزرگترین اشتباهی که می­توانید بکنید این است که فکر کنید برای کسی غیراز خودتان کار می­کنید. مهم نیست چه کسی برگه حقوق شما راامضا می­کند اما از روزی که در اولین شغل­تان استخدام شدید تا روزی که بازنشسته شوید، همیشه شغل آزاد دارید. شما رئیس یک شرکت کارآفرینی یک نفره، یعنی خودتان، هستید که مسئول فروش یک محصول، یعنی خدمات شخصیت­تان، است.

 به بیان دیگر شما مدیر شرکت خدمات شخصی هستید، شرکت ثبت شده شما. شما مدیر عامل زندگی خود هستید. شما کاملاً مسئول این تجارت زندگی خود هستید و نیز مسئول هر اتفاقی که برای آن تجارت و شما بیافتد هستید. شما مسئول تولید، بازاریابی، کیفیت، مسائل مالی و تحقیق و توسعه هستید.

 شما خودتان برگه حقوق خود را می­نویسید

شما نهایتاً تعیین کننده­ی در آمدتان هستید و برگه حقوق­تان را خودتان می­نویسید. اگر درآمدی که کسب می­کنید برای شما رضایت بخش نیست می­توانید به نزدیک­ترین آینه مراجعه کنید و با رئیس­تان مذاکره کنید. همه ما در دنیای کار جایی هستیم و چیزی هستیم و این به خاطر آن است که انتخاب کردیم آنجا باشیم وآن­گونه انسانی باشیم. اگربا هر بخشی از شغل­مان ناراضی هستیم به ما بستگی دارد که تغییرات لازم را ایجاد کنیم تا موقعیت بهتری ایجاد کنیم.

وقتی مدیر شرکت خدمات شخصیت­تان هستید هر چیزی که روی حرفه­تان تأثیر می­گذارد روی حرفه­ی شخصیت­تان نیز تأثیر می­گذارد. دیگر نمی­توانید کنار بایستید و به نرخ تغییر نگاه کنید و گمان کنید که این تغییرات روی دیگران تأثیر می­گذارند اما روزی شما تأثیری نمی­گذارد. بازنده­ها می­گویند «کار من نیست».  برنده­ها می­گویند «این شرکت من است، همه چیز کارمن است.» هر نوآوری، کشف و تغییر الگویی در تجارت امروزی به همان اندازه که برای یک شرکت چند بیلیون دلاری قابل اجراست برای شما نیز عملی است. هر اطلاعاتی که توسط مدیریت و متفکران تجاری تولید می­شود و می­تواند روی تجارت شما تأثیر بگذرارد به نوعی به شما مربوط می­شود.

مردان و زنانی که در سال­های آتی دوام خواهند آورد و موفق خواهند شد کسانی هستند که همیشه به دنبال ایده­ها و بینش­هایی هستند که آنها را هر روز در شغل­شان سریع­تر، انعطاف ­پذیرتر و کارآمدترمی­کنند. درست مثل مدیران همه ­ی شرکت­های موفق،هدف شما نیز این است که رهبر بازار شوید. در حقیقت اگر برای بهترین شدن در حوزه خود آماده نیستید ناخودآگاه متوسط بودن را پذیرفته­اید. اگر در حال بهتر شدن نیستید پس احتمالاً درحال بدتر شدن هستید. اگر متعهد نشده ­اید که یکی از ۱۰ درصد بالای افراد در حوزه کاری­تان شوید در جایی بسیار پایین­تر سردرخواهید آورد.

 با ارزش­های­تان آغاز کنید.

 یکی از مهم­ترین یافته­های سال­های اخیر این است که تعیین ارزش­های اصلی قدم اساسی برای افراد موفق و همچنین شرکت­های سود­آور است. شرکت­هایی که ارزش­های روشن ونوشته شده­ای دارندو مأموریت­هایی مطابق آن ارزش­ها دارند. همیشه سودآورتر از شرکت­هایی هستند که این­ها را ندارند. همچنین به نظر می­رسد افرادی که ارزش­های اصلی روشن و مأموریت­های شخص مشخصی دارند کارآمدتر و موفق­تر از افرادی هستند که این­ها را ندارند.

شما می­توانید با فکرکردن و تعیین ارزش­های فعلی یا ارزش­هایی که باید داشته باشید و بعد متعهد کردن خود برای زندگی­کردن مستمر بر اساس آن ارزش­ها، بدون در نظر گرفتن پیامدهای خارجی، کیفیت زندگی خود را  به طور چشم­گیری بهبود ببخشید.

 شفاف­سازی ارزش­ها

بعد از ازدواج، من وهمسرم آخر هفته­ای را نشستیم و تمام ارزش­هایی که باور داشتیم و خود را متعهد آنها کرده بودیم را نوشتیم. لیستی با ۱۶۳ ارزش مهیا شد. سریعاً متوجه شدیم که این لیست برای معیار تصمیم ­گیری بسیار طولانی بود. برای همین لیست را به ۵ ارزش اساسی تبدیل کردیم. و بعد وقت­مان را صرف این کردیم که بفهمیم ارزش واقعی آنها برای­مان چیست و زندگی­مان را حول آنها ساختیم. این کار تأثیر بسیار زیادی روی موفقیت­ های­مان در سال­های اخیر گذاشته است. شما نیز باید همین کار را انجام دهید.

 وقتی ارزش­های شخص خودتان را مشخص کردید می­توانید زندگی­تان را حول آنها سازماندهی کنید. ارزش­ها شالوده­ای به شما می­دهند که می­توانید براساس آن تصمیم­ گیری نمایید. هرگاه باانتخابی مواجه شدید می­توانید گزینه­ ها را براساس مهم­ترین ارزش­های­تان ارزیابی کنید.

 ارزش­های اصلی شما کدامند؟ به چه چیزهایی باور دارید؟ پای چه چیزهایی حاضرید بایستید؟ پای چه چیزهایی باور دارید؟ پای چه چیزهایی حاضرید بایستید؟ پای چه چیزهایی حاضر نیستید؟

 تحقیق بازار

 این برای شما تمرین خوبی است: فرض کنید یک شرکت تحقیقات بازار قرار است به انجمن شما بیایدو روی شما تحقیقی انجام دهد. محققان قرار است از تمام کسانی که شما را می­شناسند، خانواده،دوستان، مشتریان، همکاران و رئیسان­تان بخواهند که نظرشان را در مورد شما بگویند. قرار است از تمام آشنایان شما بپرسند که چگونه انسانی هستید. قرار است از همه بپرسند که چه ارزش­هایی دارید وبه عنوان یک فرد طرفدار چه چیزی هستید. درباره­ی فلسفه و باورهای­تان بر اساس حرفه­ها و رفتارهای­مان خواهند پرسید. پرونده کاملی از شما تهیه خواهند کرد تا در تلویزیون ملی پخش شود.

 براساس این سناریو این سؤالات را پاسخ دهید: افراد دور و اطراف­تان درباره شما به محققان چه خواهند گفت؟چگونه شما را توصیف خواهند کرد؟ براساس رفتار و نوع برخوردتان باافراد ارزش­های شما را چگونه بازگو خواهند کرد؟ در باره کیفیت کاری شما چه خواهند گفت؟ از همه مهم­تر دوست دارید درآینده در مورد شما صحبت کنند؟

اعتبار شما همه چیز است.

 شرکت­های موفق همواره زمان می­گذارند تا بنشینند و جواب این سؤالات را بیابند. دکتر تیادورلویت از مدرسه تجارت هاروارد گفته است که در بازار رقابتی اعتبار یک شرکت ارزشمندترین دارایی آن است. این موضوع را می­توان به این صورت نیز بیان کرد «چگونگی توصیف شدن توسط دیگران».

هر شرکتی که بتواند به صورت مثبت روی نحوه تفکر و چگونگی صحبت کردن مشتریان درباره آنها اثر بگذارد شاهکار بزرگی کرده است. اگرشرکتی اعتبار خوبی داشته باشد بسیار آسان است که در بازار رقابتی قیمت بالاتری تعیین کند و بیشتر بفروشد. اعتبار شرکت به آرامی کسب می­شود وبه آرامی تغییر می­کند. محصولات،فرآیندها و افراد ممکن است طی زمان تغییر کنند اما اعتبار شرکت ممکن است تا قرن ها باقی بماند. شما نیز همین­گونه هستید. شما در بازار کار، درمیان افرادی که می­شناسید و باآنها کار می­کنید چه اعتباری دارید؟ و دوست دارید در آینده چه نوع اعتباری داشته باشید؟

 برای خود یک مأموریت شخصی تعریف کنید.

 وقتی ارزش­های اصلی خودراتعیین کردید می­توانید بیانیه مأموریت خود را تعریف کنید. یک بیانیه مأموریت خود را تعریف کنید. یک بیانیه مأموریت، توصیفی براساس ارزش­های شما بااستفاده از افعال آینده است، توصیفی ایده­آل ازاین­که دوست دارید در ۳ تا ۵ سال آینده چگونه فرد یا شرکتی باشید.

قسمت ۴-۲

 ارزش­های اصلی وبیانیه مأموریت که از آنها مشتق می­شوند به اصول عملیاتی شما در همه­ی کارهایی که انجام می­دهید تبدیل می­شوند. تمام منبع خود را متعهد می­کنید که براساس آنها زندگی کنند. یک مأموریت هم معیار اندازه­ گیری دارد  وهم روش عمل. هدف آن بدست آوردن چیزی برای دیگران است مخصوصاً درتجارت.

 بیانیه مأموریت خودتان

 شما می­توانید با کامل کردن این جمله بیانیه مأموریت خودتان را بنویسید: «مأموریت من این است که (کاری که قصد دارید انجام دهید تا زندگی یا کار کسی را بهبود ببخشید)،زمانی می­توانم این کار را انجام دهم که (کاری که قصد دارید انجام دهید تا آن بهبود را حاصل کنید) کم و وقتی که (معیاری که قرار است استفاده کنید تا تعیین کنید مأموریت­تان کامل شده­است) را بدست بیاورم می­توانم میزان موفقیتم را بسنجم.» مثال: مأموریت من این است که کمک ارزشمندی در جهت موفقیت شرکتم انجام دهم، زمانی می­توانم این کارراانجام دهم که درهمه مواقع بالاترین کیفیت و کمیت کاری که ممکن است را عملی سازم و وقتی که به خاطر کمکی که کرده­ام نسبت به دیگران حقوق بالاتری گرفتم و سریع­تر ارتقا پیدا کردم می­توانم میزان موقعیتم را بسنجم.

۷ Rدر مدیریت شخصی (۷ عمل مجدد درمدیریت شخصی)

وقتی ارزش­ها و بیانیه­ی مأموریت شما روشن شد می­توانید برای کسب حقوق بالا تلاش­تان را ادامه دهیدو هفت آر(عمل مجدد) تفکر مجدد،ارزیابی مجدد، سازماندهی مجدد، ساختاربندی مجدد، مهندسی مجدد، ساختن مجدد و تمرکز مجدد هستند.

در تفکر مجدد بصورت مستمر زمان می­گذارید تا راجع به این­که چه کسی هستید ومی­خواهید به کجا بروید فکر می­کنید مخصوصاً درزمانی که به هر دلیلی ناراضی و ناراحت هستید. به دلیل این­که همه چیز سریعاً در حال تغییر است نسبت به هر زمان دیگری شما گزینه­های بیشتری دردسترس دارید وهمچنین بخاطر این­که شما در چند سال آینده کارهای کاملاً متفاوتی انجام خواهید داد، همین امروز می­توانید راجع به جایی که می­خواهید در آینده باشید فکر کنید. می­توانید درمورد تمام شغل خود مجدداً تفکر کنید و نیز می­توانید برای آن مجدداً برنامه­ ریزی کنید.

 ارزیابی مجدد موقعیت خود

 ارزیابی مجدد خود فرآیندی است که شما عقب می­ایستید و خود را درمحیط بازار می­بینید. هرگاه که استرس، ناکامی را در کار یا شغل­تان تجربه می­کنید باید زمان بگذارید و موقعیت­تان را ارزیابی مجدد کنید و مطمئن شوید که در مسیر درست قرار گرفته ­اید.ممکن است مشکلات­تان برای این بوجود آمده باشند که در شغل یا شرکت مناسب کار نمی­کنید و یا حتی با افراد مناسبی کار نمی­کنید. نارضایتی شما می­تواند به خاطر این ایجاد شده باشد که محصول یا خدمات مناسب خودتان را نمی فروشید ویابه دلایل بسیار دیگر. شاید دیگر دل­تان پیش کارتان نیست. به شما لذت کافی نمی­دهد یا اصلاً برای­تان لذت­بخش نیست. گاهی بهترین کاری که دراین شرایط می­توانید انجام دهید.این است که کاری که انجام می­دهید یا شرکتی که برای آن کار می­کنید را تغییر دهید تا زندگی کاری­تان با استعدادها، توانایی­ها، خواسته­ها و ارزش­های شما هماهنگ­تر باشد.

زندگی­تان را سازماندهی کنید

 در سازماندهی مجدد، فعالیت روزانه­ی خودرابررسی می­کنید وازخود بپرسید که اگر می­خواهید نتایج بهتری کسب کنید آیا باید کارها را متفاوت انجام دهید یا نه. راه­های جدیدی بیابید که با آن کارآمدتر بشوید و کارهای­تان را با اثربخشی بیشتری انجام دهید یا نه. راه­های جدیدی بیابید که  با آن کارآمدتر بشوید و کارهای­تان را با اثربخشی بیشتری انجام دهید. همیشه به دنبال خروجی­های بهتری هستید که با ورودی­های زمان و پول­تان متناسب باشند.

فعالیت­های­تان را ساختار­بندی مجدد کنید.

 در ساختار­بندی مجدد، همیشه به کارهای خاصی که انجام می­دهید و بیشترین کمک را به شرکت و مشتریان­تان می­کند، نگاه می­کنید. زمان و استعداد بیشتر خود را صرف ۲۰ درصد از فعالیت­هایی کند که ۸۰ درصد ارزش تمام کارهایی که انجام می­دهید را دارند. روی فعالیت­هایی که بیشترین بازدهی را برای همه­ی افراد دارد تمرکز کنید.

 مهندسی مجدد شغل خود

در مهندسی مجدد شرکت خدمات شخصیت­تان، عقب می­ایستید و تمام فرآیند کاری­تان، از اولین کارهایی که در ساعات اول صبح انجام می­دهید تا نتایج اصلی­ای که برای شرکت و مشتریان­تان کسب می­کنید را نگاه می­کنید. این فرآیند را تحلیل می­کنید و به دنبال راههایی باشید که آنرا ساده­ترکنید، کارهایی مثل کاهش مراحل کار، یکی کردن فعالیت­ها، استفاده از منابع خارج سازمانی در برخی کارها و حتی تغییر کامل فرآیند برای رسیدن به نتایج مشابه یابهتردر زمان کمتر و همچنین بااستفاده از منابع محدودتر،مهندسی مجدد یک فرآیند مستمر ساده سازی کار و فعالیت­های­تان است تا بتوانید درزمان کمتر کارهای بیشتری انجام دهید.

 ساختن مجدد خودرا مرتباً انجام دهید

 در ساختن مجدد عقب می­ایستید و تصور کنید که کارتان را از ابتدا شروع کرده­اید. تصور کنید که شغل و صنعتی که درآن کار می­کردید بطور کلی ناپدید شود. برای لحظه­ای تصور کنید که باید در آن طرف خیابان یا آن طرف کشور شغل و کسب و کارتان را از اول شروع می­کردید. «چه کاری را متفاوت انجام می­دادید؟ در ۳ تا ۵سال آینده می­خواهید شغل­تان چگونه باشد؟ برای بدست آوردن آینده­ی مورد نظر خود چه تغییراتی راباید در ساختن مجدد کسب و کارتان ایجاد کنید؟  یکی از بهترین راههایی که می­توانید مجدد خودتان رابسازید این است که تعیین کنید از انجام چه کاری واقعاً لذت می­برید وبعد سعی کنید بفهمید که چگونه می­توانید کاری را پیدا کنید یا ایجاد کنید که آن کاری که لذت می­برید را بیشتر داشته باشید.

 انرژیهای­تان را مجدداً متمرکز کنید

آخرین عمل مجدد، تمرکز است.این مورد واقعاً کلیدی بسوی آینده است. توانایی شما در تمرکز انرژی­های­تان روی انجام دادن آن چند کاری که در زندگی­تان تفاوت اصلی ایجاد می­کنند، است.در اکثر مواقع افراد ناموفق هستند چرا که زمان زیادی را صرف کارهایی می­کنند که کمک کمی به زندگی­شان می­کند. بیشتر وبیشتر وقت خودرا صرف کارهای کم ارزش می­کنند. ازطرف دیگر افراد بسیار موفق کار زیادی نمی­کنند اما چند کاری که انجام می­دهند را بسیار عالی انجام می­دهند.به نظر می­رسد این مورد کلید موفقیت و کامیابی بزرگ درتمام عرصه­ های زندگی باشد.

 استاد تغییر شوید.

راجع به جایی که می­خواهید در آینده باشید فکر کنید. می­توانید در مورد تمام شغل خود مجدداً تفکر کنید و نیز می­توانید برای آن مجدداً برنامه­ ریزی کنید. مزیت تمرین اعمال مجدد و تمرکز روی اعمالی که باعث می­شوند بتوانید در زمینه کاری­تان رهبر باشید و عناصر تغییررا بشناسید این استکه این­ها به شما اجازه می­دهند تا کنترل زمان حال و آینده ­ی خودرا بدست آورید. بااحساس کنترل، احساس قدرت شخصی و اعتماد به نفس بیشتری ایجاد می­شود. به جای این­که بگذارید تغییرات غیر قابل پیش بینی زندگی و آینده ­تان را تعیین کند، اگرزندگی و آینده ­تان را تعیین کند، اگر زندگی و آینده­تان را خود تعیین کنید درهمه ­ی کارهایی که انجام می­دهید شادتر،سالم­تر وقوی­تر هستید. دائماً خودرا به عنوان مدیر عامل شرکت خدمات شخص خود بدانید. خودتان را طوری بنگرید که متصدی زندگی خود هستید. شما مسئول هستید. وقتی شروع می­کنید که خودرا به عنوان عضو فعال زندگی پویای اطراف خود ببینید، کنترل کامل سرنوشت­تان را بدست می­گیرید. تبدیل به معمار آینده­تان و نیروی اصلی خلاقیت درزندگی­تان می­شوید.

 تمرین­های عملی:

 حالا هفت تمرین عملی برای شما وجود دارد:

  1.  ۳ تا ۵ ارزشی که برای شما مهم­ترین هستند را تعیین کنید، ایده­ها و فضیلت­هایی که برای شما هم هستند و امکان ندارد آنها را نادیده بگیرید.
  2.  با استفاده از الگویی که دراین بخش آمده بود، بیانیه مأموریت کسب و کار خودرا بنویسید. همان الگویی که چند لحظه پیش توضیح دادم.
  3. کلماتی که دوست دارید بقیه در توصیف شما استفاده نمایند را تعیین کنید وبعد زندگی­تان را طوری سازماندهی کنید که براساس آن چیزها باشد و آنها را در زندگی­تان عملی سازید.
  4. زندگی­تان را ارزیابی مجدد کنید ومطمئن شوید که کارهایی که انجام می­دهید با بهترین زندگی­ای که می­توانستید داشته باشید هماهنگ است اگر این­گونه نبود خودرابرای تغییرآماده کنید.
  5. با حذف فعالیت­های زمانبر و غیر ضروری، دائماً راه­های جدیدی برای ساده­سازی کارتان بیابید وبا این کار زندگی خودرا مهندسی مجدد کنید.
  6. مرتباً کارتان را ساختاربندی مجدد کنید تا اطمینان حاصل کنید که همیشه روی فعالیت­هایی کارمی­کنید که بیشترین ارزش را برای شما و کسب و کارتان دارد.
  7. زمان، استعداد و انرژی­تان را مجدد روی فعالیت­هایی که بیشترین نتایج را درکارتان بوجود می­آورند، متمرکز کنید.

فصل پنجم

روی قوت­های خود سرمایه ­گذاری کنید

 «تنها امنیتی که می­توانید داشته باشید این است که کارتان را بصورت غیر معمولی خوب انجام دهید.»آبراهام لینکلن

شما استعداد و توانایی­های خاصی دارید با به حداکثر رساندن آنها می­توانید خیلی بیشتر از آنچه در حال حاضر در می­آورید، در بیاورید. هدف شما این است که کارهایی را که می­توانید به نحو احسن انجام دهید را شناسایی کنید وبعد با تمام وجود سعی کنید در زمینه­ی انتخابی بهترین باشید.

یکی از ویژگی­های مردان و زنان ممتاز این است که آنها بسیار متکی به نفس هستند. آنها مسئولیت تمام کارهایی که می­کند و اتفاقاتی که برایشان می­افتد را برعهده می­گیرند. آنها به عنوان منبع موفقیت به خود می­نگرند و خودرا مسئول مشکلات و سختیهای اصلی خود می­دانند. افراد موفق می­گویند «اگر قراراست انجام بشود، پس به من بستگی دارد»زمانی که با چیزی در کارشان راضی نیستند ازخود می­پرسند: «درمن چه اشکالی وجود دارد که باعث این مشکل می­شود؟»ازبهانه آوردن و متهم کردن دیگران سرباز می زنند. به جای این­کار به دنبل راه­هایی برای غلبه بر موانع و ایجاد پیشرفت هستند. به این دلیل که باوردارند شغل آزاد دارند، برای کار خود رویکردی استراتژیک دارند.

 درباره ­ی شغل خود بصورت استراتژیک فکرکنید

عنصر اساسی در برنامه­ریزی استراتژیک برای هر مؤسسه یا کسب و کاری اصل بازده سرمایه است. هدف تمام برنامه­ریزی کسب و کار، سازماندهی و سازماندهی مجدد منابع شرکت است. به نحوی که بازده مالی صاحبان شرکت افزایش یابد. هدف این است که خروجی­ها را به نسبت­ها افزایش دهیم. هدف این است که منابع را روی زمینه­های پرسود متمرکز کنیم و بطور همزمان منابع را از زمینه­های کم سود خارج کنیم.

شرکت­هایی که در محیطی با تغییرات سریع، برنامه ­ریزی و عملکرد استراتژیکی دارند شرکت­هایی هستند که دوام می ­آورند و پیشرفت می­کنند. شرکت­هایی که در این­گونه تفکرات استراتژیکی ناموفق هستندشرکت­هایی هستند که عقب می­ مانند و اغلب از بین می­روند.

 بازده­ی انرژی خودرا افزایش دهید

 برای آن­که بتوانید تمام چیزهایی که می­توانید به عنوان یک انسان بدست آورید را کسب کنید بایدبرنامه­ریزاستراتژیک با مهارتی در زندگی و کارتان نیز باشید. اما به جایآن­که هدف­تان افزایش بازده سرمایه باشد،هدف شما باید افزایش بازده انرژی باشد. بیشتر آمریکایی­ها مقداری بیشتر ازتوانایی خوددر کار کردن و کسب درآمد، آغاز به کار می­کنند. بیش از ۸۰ درصد میلیونرها درآمریکا خودساخته هستند. با هیچ شروع کردند. بیشترآنها چندین بار در زندگی­شان ورشکسته شدند یا به ورشکستگی نزدیک شدند. بیشتر ثروت­ها با فروش خدمات شخصی آغاز شده­اند. اما افرادی که واقعاً جلو می­افتند کسانی هستند که درمورد کارهای خاصی فکر می­کنند و آنها رابه روش خاصی انجام می­دهند و این عملکردها آنها را از متوسط مردم جدا می­کند. شاید مهم­ترین عملکردی که افراد موفق خودآگاه یا ناخودآگاه انجام می­دهند این است که بصورت استراتژیک به خود می­نگرند. خودرابصورت مجموعه­ای از منابع می­نگرند که توانایی انجام کارهای متفاوتی را دارد. درباره­ی این­که چگونه می­توانند به بهترین شکل از ترکیبیازدانش و مهارت خود در محیط بازاراستفاده کنند واین­که چگونه می­توانند روی قوت­های خود بهترین سرمایه­گذاری را انجام دهند تا سود بیشتری نصیب خود و خانواده­های خود کنند،فکر می­کنند.

مهارتهای قابل عرضه در بازار

یکی از بزرگ­ترین مسئولیت­های شما درزندگی، چه در قبال خود و چه در قبال خانواده­تان این است که یک یا چند مهارت قابل عرضه در بازار را در خود شناسایی، توسعه و حفظ کنید. کار شمااین است که در چیزی که تقاضای شدیدی در بازار وجود دارد بسیار ماهر شوید. در استراتژی سازمان­ها این را «توسعه­ی مزیت رقابتی» می­نامیم. برای یک سازمان مزیت رقابتی این­گونه تعریف می­شود: داشتن حوزههای برتر در تولید محصول یا خدمات که باعث می­شود سازمان از رقیبان خود جلو بیافتد. این حوزه­ی برتر، یک سازمان را قادر می­سازد تا محصولات و خدمات بیشتری را با قیمت بالاتر و مقاومت کمتر خریداران به فروش رساند. به عنوان مدیر شرکت خدمات شخصی،شما برای سرمایه­گذاری روی قوت­های خود باید یک مزیت رقابتی روشنی داشته باشید. باید حوزه­ای از برتری نیز داشته باشید. باید کاری کنید تا شما را متفاوت و بهتر از رقیبتان کند. رقیبان­تان افرادی هستند که می­خواهند باانجام دادن کاری که شما می­کنید، پولی را که شما می­خواهید کسب کنیدرا بدست آورند.

 مزیت رقابتی شما

 توانایی شما در شناسایی و توسعه­ی این مزیت رقابتی یکی از مهم­ترین استراتژی­هایی است که در دنیای کاربه انجام خواهید رساند. کلید حفظ و همچنین افزایش توانایی کسب درآمد شما می­باشد. شالوده­ی موفقیت مالی شما می­باشد. بدون آن شما فقط یک گروگان درمحیط در حال تغییر سریع هستید. اما با مزیت رقابتی متفاوت که براساس قوت­ها و توانایی­های­تان بنا شده­است می­توانید خودتان برای آینده­تان تصمیم بگیرید. می­توانید کنترل زندگی­تان را بدست گیرید. همیشه می­توانید شغلی داشته باشید و هر چه مزیت رقابتی شما متفاوت­تر باشد، پول بیشتری می­توانید کسب کنید و موقعیت­های بیشتری برای کسب درآمد خواهید داشت. چهارکلید در بازاریابی استراتژیکخود و خدمات­تان وجود دارد. این­ها برای سازمان­های بزرگی چون جنرال موتورز، برای نامزدهای انتخاباتی و افرادی که می­خواهند بیشترین پول را در شغل­شان کسب کنند، کاربرد دارد.

 در مورد شغل­تان تفکر استراتژیک داشته باشید.

 اولین کلید از این چهار کلید تخصص است. امروزه این مورد بسیار ضروری است. هیچ کس نمی­تواند برای همه­ی افراد همه چیز باشد. یک فرد همه کاره در هیچ کدام از کارها تخصص ندارد. این مسیر شغلی معمولاً به بن بست می­رسد. کلید تخصص است. مردان و زنان موفق چندین مهارت عمومی دارند اما یک یا دو مهارت اصلی دارند که در این زمینه­ها توانایی لازم را کسب کرده­اند تا عملکرد فوق­العاده­ای داشته باشندو کارهای عالی انجام دهند.تصمیم شما در رابطه با چگونه، کجا، چهوقت و چرا باید در بخش خاصی ازشغل­تان تخصص پیدا کنید احتمالاً مهم­ترین تصمیمی است که در زندگی کاری­تان خواهید گرفت. مایکل، برنامه­ریز استراتژیک، کمی اینرا بهتر توضیح داده است: کسانی کهدرمورد آینده فکر نمی­کنند نمی­توانند آینده­ای داشته باشند. دلیل این­که افراد زیادی شاهد منحل شدن کارشان هستند وبرای مدت زیادی خودرا بیکار می­یابند این استکه بهاندازه­ی کافی در جاده­های زندگی به دور دست­ها نگاه نکرده بودند و خودرا  برای زمانی که تاریخ انقضای کار فعلی­شان می­گذشت آماده نکرده بودند. ناگهان خودرا در جادهای تنها و بدون بنزینمی­یابند که باید مسیر زیادی را برای برگشتن به شغلی با حقوقی معمولی و بالا پیاده بپیمایند. نگذارید این اتفاق برای شما بیافتد.

 به درون خود نگاه کنید.

 برای تعیین حوزه تخصص خود، شغل فعلی­تان را کنار بگذارید و زمان بگذارید تا عمیقاً به درون خود نگاه کنید. از هر نظری خود را آنالیز کنید. از بالا به خود بنگرید و فعالیت­ها و موفقیت­های زندگی­تان را نگاه کنید تا زمینه­هایی که در آنها تخصص دارید یا باید داشته باشیدرا تعیین کنید. ممکن است که شغلیکه در حال حاضر دارید برای شما مناسب باشد. ممکن است در حال حاضر روی قوت­های­تان سرمایه­گذاری کرده باشید. شغل فعلی­تان شاید با علایق وچیزهایی که دوست دارید.با فطرت شما و همچنین با شخصیت شما سازگار باشد. بااین وجود باید مستمراً حیطه دید خود راافزایش دهید و به سوی آینده نگاه کنید تا ببینید که در ماهها و سال­های آینده می­خواهید به کجا بروید. به یاد داشته باشید که بهترین راه پیش بینی آینده خلق کردن آن است.

 شما فوق ­العاده هستید

شما استعدادها و توانایی­های خاصی دارید که شما را از هر انسانی که تا به حال زندگی کرده منحصر به فرد می­کنند. ترکیب فوق­العاده تحصیلات، تجربه،دانش، مشکلات، موفقیت­ها،سختی­ها و چالش­ها و نگاهشما به زندگی و عکس­العمل شما در برابر آن شما را فوق­العاده میکند. شما درحال حاضر در خود شایستگی­هاو ویژگیهای بالقوه­ای دارید که شما را قادر می­سازند هرکاری که می­خواهید درزندگی انجام دهید را به انجام برسانید.حتی اگر برای صدسال دیگر هم زندگی می­کردید باز زمان کافی نداشتید تا به عمق توانایی­های بالقوه خود دست­یابی یابید. هرگز نخواهید توانست جز از بخش کوچکی ازتوانایی فطری خود استفاده کنید. کار اصلی شما این است که تصمیم بگیرید که الان از کدام استعدادهای­تان استفاده خواهید کرد وکدام را به بالاترین حد و بهترین استفاده خواهید رساند.زمینه ­ی تخصص شما چیست؟ در حال حاضر در چه کاری مهارت دارید؟ اگر همه چیز باروال فعلی پیش رود، با نرخ رشد فعلی شما در آینده برای مثال یک، دو یا حتی ۵ سال دیگر در چه کارهایی مهارت پیدا خواهید کرد؟ آیا این یک مهارت قابل عرضه در بازار با تقاضای در حال افزایش است؟ یا آیا حوزه­ی کاری شما آنقدر در حال تغییر است که باید برای وفق دادن خود، شما نیز باید تغییر کنید؟ با نگاهی به آینده، اگر بخواهید در حوزه کاری خود بهترین شوید، زندگی عالی داشته باشید و کنترل کامل آینده مالی خود را داشته باشید در چه بخشی باید تخصص پیدا کنید؟

۵-۲

 نویسنده تبلیغات شدم

زمانی­که ۲۲ ساله بودم، بیکار بودم و وضعیت ناایمنی داشتم، به آگهی استخدام یک مأمور تبلیغات برای شرکت تبلیغاتی پاسخ دادم. در حقیقت در دبیرستان در درس انگلیسی رد شده بودم. اصلاً نمی­دانستم یک مأمور تبلیغات چه کاری انجام می­دهد. هنوز کارمند تبلیغاتی که از من مصاحبه کرد را به خاطر دارم ویادم هست که بیان این­که اصلاً شرایط لازم را برای این کار ندارم را به چه خوبی گفت.اما در فرآیند مصاحبه در درون من اتفاقی افتاد. هرچه بیشتر راجع به آن فکر می­کردم بیشتربه این نتیجه می­رسیدم که چقدر دوست دارم برای تبلیغات مطلب بنویسم. با وجود این­که در اولین مصاحبه­ام کاملاً رد شده بودم  اما تصمیم گرفتم درباره­ی آن رشته مطالعه کنم.به کتابخانه شهررفتم  و کتاب­هایی درمورد تبلیغات و مأمور تبلیغات خواندم. طی ۶ ماه بعد درحالی که در فروشگاه بزرگی کار می­کردم، عصرها و هر روز تعطیل را به خواندن این کتاب­ها می­پرداختم. با افزایش دانشم در آژانس­های تبلیغات شهر برای کار تبلیغات درخواست­هایی فرستادم. از آژانس­های کوچکتر آغاز کردم. وقتی مرا رد کردند از آنها پرسیدم که چرا حاضر نبودند مرا استخدام کنند. در خواست من چه اشکال داشت؟ باید در مورد چه چیزهایی بیشتر مطالعه می­کردم؟ چه کتاب­هایی پیشنهاد می­کنید؟ و تا امروز به یاد دارم که تمام افرادی که با آنها صحبت کردم بسیار به من کمک کردند و توصیه­های خوبی به من دادند. بعد از ۶ ماه همه­ی کتاب­هایی که در زمینه­ی تبلیغات و مأمور تبلیغات در کتابخانه بود را مطالعه کردم از همه­ی آژانس­های شهر، از آژانس­های کوچک گرفته تا آژانس­های بزرگ،درخواست کار کردم. وقتی به این مرحله رسیده بودم، آماده بودم. توسط آژانس اول و دوم کشور به عنوان مأمور تبلیغات تازه کار به من پیشنهاد کار شد. کار آژانس رتبه اول را قبول کردم و در عوض ۶ماه برای مؤسسه­های چند ملیتی بزرگ تبلیغات می­نوشتم.

هر چه لازم دارید را می­توانید یاد بگیرید

 هدف از گفتن این داستان این بود که شما می­توانید تقریباً هر چیزی که لازم دارید تا در کارتان استاد شوید و در هر شغلی پیشرفت کنید، را یاد بگیرید. فقط باید تصمیم بگیرید که به چه مهارتی نیاز دارید و خود را موظف سازید تا چیزهایی که بایدیاد بگیرید را فرا گیرید. این یک استراتژی بدیهی برای افزایش درآمد و موفقیت است که بیشتر افراد آن را ازدست می­دهند. چندسال بعد از اینکه مأمور تبلیغات شدم تصمیم گرفتم که وارد خرید و فروش مستغلات شوم. شنیده بودم که افرادی ازجمله دوستان دبیرستانی­ام، خانه واماکن اداری ساخته بودند و پول زیادی به جیب زده بودند. فکرکردم که این راه برای من هم پول زیادی را به ارمغان خواهد آورد. بااستفاده از همان استراتژی که در گرفتن شغل مأمور تبلیغات کارساز شده بود، به کتابخانه شهر رفتم و در زمینه­ی خرید و فروش مستغلات کتاب خواندم. در آن زمان پولی نداشتم، قراردادنداشتم و از این صنعت سررشته­ای نداشتم. اما راز بزرگ را می­دانستم: چیزی که باید یاد می­گرفتم تا درهر رشته­ای که می­خواهم موفق بشوم رامی­توانم یاد بگیرم.

 دست خالی آغاز کردم

در عرض شش ماه با ۱۰۰دلار پیش پرداخت و مهلت ۳۰ روزه برای پرداخت مابقی پول، ملکی خریدم. برای ساخت یک مرکز خرید طرحی آماده کردم و از دو مستأجر بزرگ و چندین مستأجر کوچک قول­های ابتدایی برای اجاره ملک دریافت کردم که این مستأجرین در مجموع۸۵ درصد مساحت زیر بنایی که پیشنهاد کرده بودم را خواستار بودند. بعد ۷۵درصد تمام پروژه را به شرکت ساختمانی بزرگی واگذار کردم در عوض این شرکت باید تمام هزینه­های پروژه را پرداخت می­نمود و منابع نیروی انسانی که نیاز داشتم تا ساخت مرکز تجاری را مدیریت نمایم و پروژه را کامل کنم را در اختیارم بگذارد. در واقع هرکاری که کرده بودم را از کتاب­هایی یاد گرفته بودم که متخصصین خرید و فروش ملک نوشته بودند، کتاب­هایی که روی قفسه­های کتابخانه محلی بود. همان­طور که احتمالاً متوجه شدید حوزه کاری مأمور تبلیغات با خرید و فروش مستغلات بسیار متفاوت است.اما این تجربیات و تمام موقعیت­های کاری که در این سال­ها داشتم یک عنصر مشترک داشتند: موفقیت درهرزمینه به دو تصمیم بستگی دارد، اول این­که در آن زمینه متخصص شوم و دوم این­که در آن زمینه دانش بسیار کسب کنم تا بتوانم کار را خوب انجام دهم.

موفقیت شما در گذشته

در نظر انداختن به تجربیات فعلی و گذشته برای انتخاب زمینه­ی تخصص، یکی از مهم­ترین سؤالاتی که باید از خود بپرسید این است که: تا الان کدام فعالیت­ها بیشترین تأثیر را در موفقیتم درزندگی ایفا کرده ­اند؟ چگونه از موقعیتی که بودید توانستید به موقعیتی که امروز دارید برسید؟ کدام استعدادها و توانایی­ها برای شما راحت است؟ چه کارهایی را خوب انجام می­دهید در حالی که برای اغلب افراد سخت به نظر می­رسند؟ از انجام دادن چه کارهایی لذت می­برید؟ کدام فعالیت­ها را فی­النفسه انگیزه بخش­تر می­دانید؟ هنگامی­که کدام کارها راانجام می­دادید شادتر بودید؟ در سرمایه­ گذاری روی قوت­های خود، میزان علاقه، هیجان و اشتیاق­تان به شغل یا فعالیت خاص یک عنصر کلیدی است. همیشه بهترین را انجام می­دهید ودر حوزه ­ی کاری که واقعاً از آن لذت می­برید. بیشترین درآمد را کسب خواهید کرد. حوزه ه­ای خواهد بود که دوست دارید در مورد آن فکر کنید، صحبت کنید، مطالعه نمایید و کسب دانش کنید. افراد موفق عاشق کارهایی که انجام می­دهند هستند وهر روز برای انجام دادن آن لحظه شماری می­کنند. انجام کارهای­شان آنهارا شاد می­کند و هر چه خوشحال­تر باشند با اشتیاق بیشتری کارشان راانجام می­دهند وآن را بهتر به انجام می رسانند.

 شما از چه نظر متفاوت وبهتر هستید؟

 دومین کلید سرمایه­گذاری در قوت­های­تان، متمایز بودن است. باید تصمیم بگیرید که چه کاریمی­خواهید انجام دهید تا نهتنها شما را متمایز کند بلکه شما را درحوزه کاری­تان از رقیبان­تان بهتر کند. به یاد داشته باشید، شما فقط باید در یک زمینه­ی خاص عالی باشید تا از بقیه جلو بیافتید و باید تصمیم بگیرید که آن زمینه خاص کدام است. زمینه­ ی تمایز شما همان کاری است که به شکل عالی انجام می­دهید. آن را بهتر از۹۰درصد افرادی که درحوزه کاری شما هستند انجام می­دهید. امروز در چه زمینه­ای عالی هستید؟ اگر تصمیم می­گرفتید در مهارت دیگری عالی بشوید، کدام مهارت می­بود؟ اگر بخواهید جزء برترین­های حوزه کاری­تان بشوید و یکی از پردرآمدترین افراد در صنعت­تان بشوید، چه مهارتی خواهد بود؟مهم­ترین وباارزش­ترین مهارت در کسب و کار شما کدام است، مهارتی که بیشترین تأثیر را برپیامدهای مالی دارد؟ هرچه تأثیر بیشتری روی فروش و سودآوری بتوانید داشته باشید باارزش­تر خواهید شد و درآمد بیشتری کسب خواهید کرد.

بازار را به بخش­های مختلف تقسیم کنید.

سومین اصل استراتژیک در سرمایه­ گذاری روی قوت­های خود بخش­بندی کردن است. باید به محیط بازار نگاه کنید و ببینید که در کجا می­توانید خود را با استعدادها و توانایی­های منحصربه فردتان بکارببندید تا بیشترین درآمد ممکن را از انرژی صرف شده کسب کنید. کدام مشتریان، شرکت­ها وبازارها می­توانند بهتر از استعدادهای خاص شما استفاده کنند و از نظرپاداش­ها و فرصت­های مالی بیشترین عایدی را برای شما دارند؟یک کارآفرین یا صنعت می­تواند ارزش متوسط یا کمتراز متوسطی برای استعدادها و توانایی­های خاص شما تعیین کند در حالی که کسب و کار متفاوتی می­تواند آنهارا آنقدر بالا ارزش­گذاری کند که برای نتایجی که می­توانید کسب کنید پول بسیاری خواهند داد.روزی من از فروش۲۰دلاری و کسب سود ۸ دلاری برای کمیسیون فروش هر محصولی جلوی درب منازلو تماس با مشتریان بالقوه و کاسبان زندگی می­گذراندم. بعد کار فروشندگی دیگری که برمبنای تماس با مشتریان بالقوه بود به من پیشنهاد شد، اما این بار در فروش سهام شرکت­ها و سرمایه­گذاری­های دیگر که هزارها دلار ارزش داشتند، شروع به کار کردم. بااستفاده از همان مجموعه مهارت­هایی که ازفروش درب منزل کسب کرده بودم،به سرعت توانستم ماهانه هزاران دلار بدست آورم. به همان افراد کالاهای گران­تری می­فروختم و کمیسیون زیادی دریافت می­کردم. تمام زندگی­ام تغییر کرد. این تجربه را چگونه می­توانید با توجه به مهارت­ها و موقعیت­های اطراف خود تفسیر کنید؟

 تلاش­های­تان را متمرکز کنید.

 کلید نهایی در بازاریابی استراتژیک شخص تمرکز است. زمانی که درمورد زمینه­ای که می­خواهید تخصص پیدا کنید و چگونگی متمایز کردن خود و این­که درکدام بخش بازار می­توانید قوت­های خود را بکار ببرید تصمیم گرفتید، کاراصلی این خواهد بود که تمام انرژی­های خود را روی بهترین شدن در زمینه خاص خود صرف کنید وکار قابل قبولی ارائه دهید. در آخر کلام هر کاری که تا به حال انجام داده­اید زمینه­ای است برای برترین شدن در حوزه انتخابی­تان است. وقتی در کارهایی که افراد به آن نیاز دارند وخواهان آن هستند خوب عمل کنید سریعاً جزء بالاترین افرادی که بالاترین حقوق را در جامعه کسب می­کنند، پیوند خورد.

تمرینات عملی

دراینجا هفت تمرین عملی برای شما وجود دارد:

۱٫ سه عدد از مهم­ترین و ارزشمندترین کارهایی که در شغل­تان انجام می­دهید و بیشترین تأثیررا بر حقوق شما می­گذارند، را شناسایی کنید.

 ۲٫ حوزه­ی برتری شما کدامند؟ بخش­هایی از کار خودراشناسایی کنید که عملکردتان در آنها جزء ۱۰درصد بهترین­ها در حوزه کاری­تان است.

 ۳٫ کدام مهارت­ها بیشترین تأثیررا در بزرگترین موفقیت­های شغلی شما داشته­اند؟

 ۴٫ کدام کارها را در شغل خود بیشتر از همه دوست دارید انجام دهید وچگونه می­توانید زمان خودرا سازماندهی کنید تا زمان بیشتری را به آن کارها اختصاص یابد؟

۵٫ مزیت رقابتی خودرا شناسایی کنید، زمینه­ی کاری که نسبت به بقیه­ی افرادی که درحوزه کاری شما هستند برتر هستید. اگر تا به حال این چنین مزیتی نداشته­اید، چه چیزی می­تواند باشد؟ باید چه چیزی باشد؟ برنامه­ی شما برای دست­یافتن به آن چیست؟

۶٫بازار خودرا بخش­بندی کنید. در کدام حوزه­ها می­توانیدبا استعمال مهارت­های خود در سطح بالاتر پول بیشتری کسب کنید؟

۷٫ به خود به عنوان مجموعه­ای از منابع بنگرید.در اقتصاد امروز چه کاری می­توانید انجام دهید تا بیشترین بازگشت انرژی را دریافت کنید؟

قسمت ۶-۱

 فصل ششم:

 بازدهی­تان را افزایش دهید.

مکس­ دپری گفته است: درنهایت مهم است به خاطر بسپارید که ما نمی­توانیم به آنچه که باید تبدیل شویم در حالی­که هنوز آنچه که هستیم باقی بمانیم.آنچه که در این فصل قرار است یاد بگیرید می­تواند زندگی شما را تغییر دهد. این ایده­ها، متدها وتکنیک­ها می­توانند کارایی وبهره­وری شما را افزایش دهند، بازده­تان را ترقی بخشند، درآمدتان را دو برابر کنند، استرس­تان را کاهش دهند وشما را تبدیل به یکی از کارآمدترین و ارزشمندترین افراد درکار و رشته ­ی امروزتان کنند. آنها کلیدهای لازم برای بدست آوردن مقدار درآمدی است که واقعاً ارزشش را دارید.

همه ­ی افراد موفق و پردرآمد بسیار کارآمد هستند. آنها ساعت­های طولانی­تر کار می­کنند و در هرساعت انرژی بیشتری صرف می­کنند. آنها نسبت به افراد معمولی کارهای بسیار بیشتری انجام می­دهند. آنها بیشتر حقوق می­گیرند و سریع­تر ارتقاء می­یابند. مورد احترام تمام اطرافیان­شان هستند. آنها رئیس و الگو می­شوند. آنها خواهی نخواهی به بالاترین نقطه دررشته­شان و درآمدشان صعود می­کنند وشما هممی­توانید.

هریک از این استراتژی­های آزمایش و اثبات شده برای مدیریت زمان و دو برابر کردن کارایی­تان با تمرین و تکرار قابل یادگیری هستند. هریک از این متدها رااگر به طور مرتب تمرین کنید، در نهایت به عادت فکری و کاری شما تبدیل خواهند شد. وقتی به کار گرفتن این متدها درکار و زندگی­تان را شروع می­کنید، اعتماد به نفس­تان، عزت ­نفس، احترام به خود و غرور شخصی­تان فوراً افزایش می­یابد. بازدهی شما چشم­گیر خواهد بود و تا آخر زندگیتان باقی خواهد ماند.

 تصمیم بگیرید.

هر تغییر مثبتی در زندگی­تان با تصمیم واضح و صریحی در رابطه با این­که کاری را انجام دهید یا انجام کاری را متوقف کنید، شروع می­شود. تغییر مهم تنها زمانی برای شما آغاز می­شود که تصمیم بگیرید کاری را انجام بدهید یاانجام ندهید، یا ماهی­گیری کنید یا طعمه ماهی را قطع کنید. قطعیت یکی ازمهم­ترین ویژگی­های مردان و زنان موفق و شاداست و قطعیت ازطریق تمرین و تکرار مکرر حاصل می­شود تا برای شما مانند دم و بازدم عادی شود. حقیقت تلخ این است که افراد فقیر هستند چون هنوز تصمیم نگرفته­اند که ثروتمند باشند. افراد، چاق و نامتناسب هستند چون هنوز تصمیم نگرفته ­اند که لاغر و خوش­اندام باشند. افراد، هدر­ دهنده زمان هستند چون هنوز تصمیم نگرفته ­اند که در هرکاری که انجام می­دهند کارآمدترین باشند. امروز تصمیم بگیرید که متخصص مدیریت زمان و کارایی شخص شوید، مهم نیست که چقدر طولمی­کشد یا چقدر سرمایه­گذاری می­کنید تا به آن برسید. امروز تصمیم بگیرید که بارها وبارها اصول را تمرین خواهید کرد تا جزئی از طبیعت ثانویه شما شوند.

 در هر چیزی نظم شخصی راتمرین کنید

 خودتان را منظم کنید تا کاری را که می­دانید لازم است تا دررشته­تان بهترین شوید راانجام دهید.همان­طور که گفتم شاید بهترین تعریف نظم شخصی از آلبرتها بارد باشد. او گفت: «نظم شخصی، توانایی مجبورکردن خودتان به انجام کارهایی است که بایددر زمان مشخصی انجام دهید، چه آن را دوست داشته باشید چه نداشته باشید.» انجام کاری که آن را دوست دارید ساده است. زمانی که دوست ندارید آن کاررا انجام دهید اما در هر صورت خودتان رامجبور به انجام آن می­کنید، زندگی و شغل­تان را در مسیر پیشرفت سریع قرارمیدهید.امروز چه تصمیمی باید بگیرید تا به بالاترین نقطه رشته­تان برسید؟ هر تصمیمی که هست، چه انجام کاری باشد چه صرف­نظرکردن از کاری، امروز تصمیم بگیرید بعد شروع کنید. این کار ساده می­تواند به تنهایی جهت کلی زندگی­تان راتغییر دهد.

 اهداف روشن تعیین کنید

شاید مهم­ترین کلمه در رسیدن به موفقیت در باقی زندگی­تان، کلمه وضوح باشد.۸۰% موفقیت شما در نتیجه وضوح کامل درباره کاری است که تلاش می­کنید انجامش دهید. متأسفانه، حدود ۸۰% یا بیشترشکست­ها و ناامیدی­ها به سراغ افرادی می­رود که چیزی که می­خواهند و راه رسیدن به آن برای­شان مبهم و گنگ است. میلیونر بزرگ نفت، اج.ال. هانت گفته است: تنها ۲ چیز برای موفقیت بزرگ لازم است.اول، او می­گوید «دقیقاً تصمیم بگیرید که چه می­خواهید.» اکثر مردم هرگز این کار را انجام نمی­دهند. دوم، او می­گوید، هزینه­ای را که باید پرداخت کنید تا آن را بدست آورید را تعیین کنید و سپس تصمیم بگیرید که آن هزینه را پرداخت کنید!» تا زمانی که حاضرید هزینه ­اش را پرداخت کنید، هرآنچه که واقعاًَ می­خواهید را می­توانید به دست آورید. و طبیعت همیشه خواستار ۲ چیز است: این­که هزینه را به طور کامل و از قبل پرداخت می­کنید. فرمول هفت قدمی قدرتمندی وجود دارد که می­توانید استفاده کنید تا در باقی زندگی­تان اهداف را مشخص کنید وبه آن برسید. هر فرد موفقی این فرمول­ها یا مشابه آن را استفاده می­کند. درنتیجه،بسیار بیشتراز افراد معمولی به دست می­آورند. پس شما هم می­توانید. آن فرمول­ها این­ها هستند.

 هفت قدم برای رسیدن به هدف

قدم اول: تصمیم بگیرید که دقیقاً درهر قسمت اززندگی­تان چه می­خواهید. به جای این­که فردی باشید که در «همه چیز سرگردان» است به فردی تبدیل شوید که «یک چیز خاص معنادار» دارد. تصمیم بگیرید که قبل از بازنشستگی چه کارهایی می­خواهید انجام دهید و چقدرمی­خواهید بدست بیاورید. تصمیم بگیرید می­خواهید وزن­تان چقدر باشد. درباره خانواده، روابط و سبک زندگی­ای که ازمی­خواهید از آن لذت ببرید، تصمیم بگیرید. مقدار دقیق مبلغی را که قبل از بازنشستگی می­خواهید جمع کنید را مشخص کنید. عمل تصمیم­گیری واضح درباره­ی این­که چه می­خواهید به طرز چشم­گیری احتمال رسیدن شما به آن را افزایش می­دهد.

 قدم دوم: آن را به طور واضح و با جزئیات بنویسید. همیشه روی کاغذ فکر کنید. هدفی که نوشته نشده، به هیچ­وجه هدف نیست. صرفاً یک آرزو است. هیچ انرژی­ای پشت آن نیست. هنگامی که اهداف­تان رااز تصورات­تان بیرون می­کشید وآنها را روی کاغذ می­نویسید،حقیقتاً آنها را در ذهن ناخودآگاه­تان طر حریزی می­کنید که در آنجا خودشان قدرت می­گیرند.

قدم سوم: برای اهداف­تان مهلت تعیین کنید. ضرب العجل­ها در ذهن ناخودآگاه مانند سیستم اجبار علم می­کند. این کار به شما انگیزه می­دهد تا آنچه که برای به حقیقت پیوستن هدف­تان لازم است راانجام دهید. اگر هدف به اندازه­ی کافی بزرگ باشد، برای آن مهلت­های فرعی تعیین کنید. آن را به شانس واگذار نکنید.

 قدم چهارم: لیستی از تمام کارهایی که فکر می­کنید برای رسیدن به هدف باید انجام دهید، تهیه کنید. وقتی درباره­ی فعالیت­ها و وظایف جدید فکر می­کنید، آنها را به لیست اضافه کنید تا لیست­تان کامل شود.

 قدم پنجم: لیست­تان را بصورت طرح سازماندهی کنید. تصمیم بگیرید که چه کاری را اول و چه کاری را دوم باید انجام دهید. تصمیم بگیرید که چه چیز مهم­تراست و چه چیز اهمیت کمتری دارد وسپسهمان­طور که نقشه­ی اولیه ساختن خانه رویایی­تان را می­کشید، طرح­تان را روی کاغذ بنویسید. طرح صرفاً لیستی از فعالیت­هایی است که با اولویت و ترتیب سازماندهی شده است. مسیری به شما نشان می­دهند که باید آن را دنبال کنید. هر دقیقه­ای که برای برنامه­ریزی صرف می­شود، ده دقیقه در اجرا کردن طرح ورسیدن به هدف صرفه­جویی می­کند. تمام افراد موفق اهداف وطرح­های نوشته شده دارند.

 قدم ششم: طرح­تان راعملی سازید. کاری انجام دهید. هرکاری باشد. اما مشغول شوید. شروع صرف برنامه ­ریزی فعالیت­های­تان می­کنید، حدود ۹۰ در صد زمان لازم برای اجرای آن فعالیت­ها هنگام شروع به کار را صرفه­جویی می­کند.

قدم هفتم: شاید این از همه مهم­تر باشد. هر روز کاری انجام دهید تا به سمت مهم­ترین هدف فعلی­تان سوق داده شوید. نظمی برای انجام کاری ترتیب دهید که شما را در ۳۶۵ روز سال به جلو سوق دهد. وقتی هر روز در زندگی­تان از این فرمول استفاده کنید، کاملاً شگفت زده خواهید شد که چقدر کارها را پیشمی­برید.

 تمرین تعیین هدف

 دراینجا تمرینی وجود دارد که می­توانید زندگی­تان را تغییر دهید: کاغذ سفیدی بردارید و ۱۰ هدفی­ را که در ۱۲ ماه آینده می­خواهید بدست آورید را بنویسید. هر یک از این هدف­ها را در زمان حال بنویسید، انگار که یک سال گذشته ودرحال حاضر به آن هدف رسیده­ اید. هر یک از آن اهداف را با کلمه ­ی من شروع کنید. بعنوان مثال، می­توانید اهدافی مانند این بنویسید: «من در هر سال x تومان بدست می ­آورم» یا «وزن من x است» یا «من سوار چنین ماشین جدیدی می­شوم.» ذهن ناخودآگاه شما تنها دستورالعمل­هایی رامی­پذیرد که در زمان حال عبارت­ بندی شده باشند و با کلمه من آغاز می­شوند.

 هدف اول­تان را انتخاب کنید

 زمانی که لیستی از ۱۰ هدف­تان را آماده کردید، مهم­ترین هدف را در آن لیست انتخاب کنید. از خودتان بپرسید: کدام هدف است که اگر هم اکنون به آن می­رسیدم، بیشترین تأثیر مثبت را در زندگی ­ام میداشت؟

هر چه که هست، دور آن خط بکشید. سپس آن را بالای برگه­ی جدیدی یادداشت کنید و برای آن مهلت تعیین کنید، لیستی تهیه کنید، لیست رادر طرحی سازماندهی کنید، طبق طرح عمل کنید، و هر روز کاری انجام دهید تا به هدف­تان برسید. این تمرین شاید بیشتر از هر تمرین تعیین هدفی که تا به حال کشف شده است، افراد را موفق کرده باشد.  تصمیم بگیرید به شدت هدف­گرا باشید. درباره­ی اهداف­تان در هر زمان صحبت و فکر کنید. آنها را بارها وبارها بنویسید. هر روز آنها را مرور کنید. به طور مداوم در پی راهی بهتر برای رسیدن به آن باشید. ترکیب فرمول هدف­گرایی و تمرین هدف­گرایی نسبت به هر کار دیگری که تا به حال انجام داده­اید بیشترین تأثیر مثبت را درزندگی­تان خواهد گذاشت. همین امروز انجامش دهید.

۶-۲

 هر روز را از قبل طرح ریزی کنید.

 برنامه­ ریزی روزانه برای دو برابر کردن کارایی ودرآمدتان بسیار لازم است. باید برای موفقیت زیادفراموشش پی را تمرین کنید. این فرمول پیامی در بردارد: «برنامه ­ریزی مناسب اولیه مانع عملکرد ضعیف می­شود.»

برنامه ­ریزی مناسب نشانه­ی افراد حرفه­ای است. تمام زنان و مردان موفق زمان زیادی را از قبل صرف طرح­ ریزی فعالیت­ها می­کنند. قانون ۹۰/۱۰ رابه یاد داشته باشید که می­گوید ۱۰درصد زمانی که قبل از شروع صرف برنامه­ریزی فعالیت­های­تان می­کنید، حدود ۹۰ درصد زمان لازم برای اجرای آن فعالیت­ها هنگام شروع به کار را صرفه­جویی می­کند.

همیشه روی کاغذ فکر کنید

وقتی برنامه ­تان را از قبل با جزئیات روی کاغذ می­نویسید، اتفاق شگفت­انگیزی بین دست و سرتان رخمی­دهد. نوشتن در حقیقت فکرتان را پویا می­کند. خلاقیت­تان را برمی ­انگیزد وشما را قادر می­سازد تا بهتر از زمانی که سعی می­کردید روی تمام مسائل در ذهن­تان کار کنید، تمرکز داشته باشید با یک لیست شروع کنید. با تهیه لیستی ازکارهای اصلی که فکر می­کنید در بلندمدت باید انجام دهید شروع کنید. این لیست اصلی سپس به لیست کنترل مرکزی زندگی­تان تبدیل خواهد شد. هرزمان که درباره چیز جدیدی فکر کردید که باید انجام دهید یا می­خواهید انجام دهید، آن را درلیست اصلی بنویسید یا آن را در برنامه کامپیوتری وارد کنید. در ابتدای هرماه، لیستی ماهانه تهیه کنیدکه هرآنچه را که فکر می­کنید در هفته­های آتی باید انجام دهید را پوشش دهد. سپس، لیست ماهانه­تان را به لیست هفتگی تقسیم کنید و دقیقاً مشخص کنید که چه زمانی می­خواهید وظایفی را که برای آن ماه انتخاب کردید را شروع و تکمیل کنید. در نهایت، و شاید مهم­تراز همه، ترجیحاً شب قبل لیستی روزانه از فعالیت­ها تهیه کنید تا ذهن ناخودآگاهتان زمانی که خواب هستید بتواند روی لیست­تان کارکند.همیشه طبق لیست کار کنید. زمانی­که چیز جدید طی روز رخ می­دهد، قبل از این­که آن را انجام دهید آن در لیست­تان وارد کنید. حین کار کردن، هرکاری راکه تکمیل کردید را تیک بزنید. این کار به شما حس موفقیت مداوم و حس پیشرفت شخصی می­دهد. قلم کشیدن روی تک تک موارد، شمارا برمی ­انگیزاندو حقیقتاً به شما انرژی بیشتری می­دهد. لیست مانند کارت امتیاز عمل می­کند و باعث می­شود احساس پیروزی کنید. به شما می­گوید که درکدام حوزه پیشرفت کرده­اید و همچنین روز بعد چه کارهایی باید انجام دهید. طبق گفته ­های کارشناسان مدیریت زمان، کارکردن از روی لیست،عملکرد شما را تا ۲۵ درصد از همان روز اول افزایش می­دهد. تمام افراد تأثیرگذار روی کاغذ فکرمی­کنند و ازروی لیست نوشته شده کار میکنند.

ازروش الف ،ب، پ،ت، ث برای اولویت ­بندی استفاده کنید.

 این یکی از قدرتمندترین روش­های مدیریت زمان برای اولویت­بندی است که یاد خواهید گرفت. و جذابیت این متد دراین است که به کارگیری و استفاده آن بسیار آسان و راحت است. کلید دو برابرکردن کارایی خود در هر قسمت ازکارتان یا هر زمان اززندگی­تان، انتخاب ارزشمندترین وظیفه­تان است وسپس موظف کردن خود برای کارکردن روی آن وظیفه تا اتمام کار. مدیریت زمان حول این می­چرخد که به شما کمک کند تا قبل ازهر اقدامی، مهم­ترین کار ممکنه که می­توانید انجام دهید را درذهن خود به وضوح مشخص کنید. روشی که هر لحظه می­توانید مهم­ترین اولویت­تان را تعیین کنید این است که درباره­ی نتایج بالقوه انجام دادن یا ندادن آن وظیفه­ی خاص فکر کنید. وظیفه ­ی مهم وظیفه ­ای است که انجام دادن یا ندادن آن کار می­تواند نتایج اساسی در برداشته باشد. همه­ ی افراد کارآمد زمانی که فعالیت­های­شان را طرح ­ریزی وبرنامه­ ریزی می­کنند به طور مداوم درباره­ی نتایج ممکنه فکر می­کنند.. با روش الف، ب، پ، ت،ث، قبل ازاین­که هر کاری که باید انجام دهید را شروع کنید لیستی تیهه می­کنید. سپس با دقت لیست را بررسی کنید و یکی ازاین حروف را قبل هر یک از موارد موجود در لیست قرارمی­دهید. مهم و غیرمهم حرف الف مربوطبه کاری است که بسیار مهم است. کاری استکه حتماً باید انجام دهید، کاریاست که انجام دادن یا انجام ندادن آن نتیجه­ی جدی در بردارد. کنار هر وظیفه­ی کلیدی، حرف الف را بنویسید.  مورد ب کاری است که باید انجام دهید اما به مهمی الف نیستند. انجام دادن یا ندادن آن نتایجی به بار خواهند آورند اما نتایج خفیفی هستند که مدت زیادی باقی نمی ­مانند. مورد پ کارهایی است که انجام ندادنش خوب است  اما به هیچ وجه نتیجه­ای در برندارند. تماس با دوستان، قهوه خوردن، خواندن روزنامه یا گفتگو با همکاران کارهایی هستند که انجام دادن آنها خوب است اما هیچ نتیجه­ای برای شغل یا موفقیت­تان دربرندارد.

طبق قاعده پیش بروید

قانون این است که هنگامی هنوز موارد الف انجام نشده است هرگز نباید موارد ب راانجام دهید. هنگامی که هنوز موارد ب انجام نشده است هرگز نباید موارد پ را انجام دهید. شما باید در مورد این موضوعبسیار منظم باشید.مورد ت موردی است که آن را به شخص دیگری تفویض یا واگذار می­کنید که می­توانید آن را به خوبی یا تقریباً به خوبی شما انجام دهید. قانون این است که هر کاری را در صورت امکان باید واگذار کنید تا زمان بیشتری برای شما بماند و بتوانید روی فعالیت­های الف تمرکز کنید. مورد ت نشان­دهنده­ی حذف است. این­ها مواردی هستند که آنقدراهمیت کمی دارند که می­توانید آنها را به طور کامل حذف کنید و هیچ تغییری ایجاد نخواهند کرد. گاهی حذف کردن برنامه­ریزی شده­ی وظایف کم اهمیت می­تواند زندگی­تان را ساده­ تر کند و زمان کافی را برای انجام دادن وظایفی که بزرگترین نتایج ممکنه را برای شما دارند را دراختیارتان قرار خواهد داد. زمانی که فرمول الف، ب، پ،ت، ث را درلیست­تان اعمال کردید، به لیست برگردید ووظیفه الف را طبق اولویت سازماندهی کنید. کنار مهم­ترین وظیفه­تان الف-۱ و کنار دومین کار مهم­تان الف-۲ بزنید و به همین ترتیب ادامه دهید. سپس،به سرعت شروع به کارکردن روی وظیفه الف-۱ کنید وخودتان را موظف کیند به آن کار ادامه دهید تا تمام شود. این فرمول ساده الف، ب، پ، ت،ث، به تنهایی می­تواند کارآیی  و درنهایت درآمدتان را دو برابر کند.

کار فوری را از کار مهم تفکیک کنید.

 هرکاری که در طول روزباید انجام دهید رامی­توان بهیکی از این چهار گروه طبقه­بندی کرد. این گروه­ها بوسیله­ی تفکیک کار غیرفوری از فوری و کار مهم از غیر مهم تعیین می­شود. اولین وظیفه هم مهم و هم فوری است. این کاری است که فوراً باید انجام دهید. کاری است که پیشروی­تان قرار دارد. وظایف مهم و فوری مانند تماس­های تلفنی، قرارملاقات­ها، تماس­های مشتری و موقع اضطراری تقریباً همیشه توسط افراد دیگر تعیین می­شود آنها کارهای حیاتی شغل­تان هستند. نمی­توانید بدون رخ دادن مشکلات جدی آنها را کنار بگذارید. اکثر افراد تمام روز مشغول انجام کارهای مهم و فوری هستند.

 یک چهارم کارایی

 دومین دسته وظایف، شامل عملکردهایی هستند که مهم اما غیر فوری هستند. این­ها معمولاً مواردی هستند که بیشترین نتایج بلندمدت ممکنه را دارند، مواردی مانند توسعه شخصی، افزایش دانش و مهارت­ها، تناسب جسمی و ورزش و گذراندن وقت بیشتر با خانواده. موردی که مهم اما غیر فوری­اند مواردی هستند که می­توانند عقب انداخته شوند. اما اگر آن را انجام دهید یا وقتی ان را انجام دهید می­توانند بزرگترین تأثیر را درزندگی­تان ایجاد کنند. وظایف و فعالیت­هایی که فوری نیستند اما مهم هستند دیر یا زود بسیار فوری می­شوند. برای مثال رساله­ی دانشگاهی،یا گزارش یا پیشنهادی برای رئیس یایکی از ارباب رجوع ­های­تان.

 وقت تلف نکنید.

سومین دسته وظایف مواردی هستند که فوری اما غیر مهم هستند. این­ها می­توانند تماس­های تلفنی، ایمیل­ها، پیامک­ها، دیدن همکاران، محاوره­های غیر مهم درباره­ی برنامه­های تلویزیونی و غیره باشد. ممکن است با این فعالیت­ها در کار درگیر باشید اما هیچ تأثیری روی موفقیت شما ندارد. بسیاری از مردم خودشان رابااین فکر فریب می­دهند که در حال انجام کار خود هستند درحالی که کارهای فوری اما غیرمهم انجام می­دهند. این کار بزرگترین هدر­دهنده زمان و کشنده شغل و پتانسیل­های آینده است.

هدردهندگان زمان

بزرگترین هدردهندگان زمان، فعالیت­هایی هستند که نه مهم هستند و نه فوری. آنها کاملاً فعالیت­های بی ثمر هستند، فعالیت­هایی که در طول روز انجام می­شوند که بی­ربط هستند و هیچ نتیجه­ای در برندارد مانند خواندن روزنامه، زنگ زدن به خانه برای اطلاع از شما یا خرید رفتن. آنها هیچ چیزی برای شرکت یا اهداف شخصی­تان ندارند. کلید دو برابر کردن بازدهی­تان،در ابتدا انجام کارهایی است که مهم و فوری هستند و دوم، کارکردن روی فعالیت است که فوری اما دراین لحظه غیر مهم هستند. شما همچنین با ردکردن کارهایی که به هیچ وجه مهم نیستند کارایی خود را افزایش می­دهید چرا که انجام دادن یا ندادن آنها اصلاً مهم نیستند. همیشه از خودتان بپرسید،نتایج بالقوه بلندمدت انجام دادن این وظیفه چیست؟ اگر این کار را انجام دهم چه اتفاقی خواهد افتاد؟ و جواب شما هر چه باشد، بگذارید شما را درانتخاب اولویت­ های­تان هدایت کند.

 قسمت ۶-۳

قانون بهره­ وری اجباری

این قانون می­گوید که هیچ وقت زمان کافی برای انجام همه­ی کارها نیست اما همیشه زمان کافی برای انجام کارهای مهم­تر وجود دارد. هرگاه تحت فشار خاصی برای تکمیل وظیفه­ی مهمی قرار بگیرید، وظیفه­ای که نتایج مهمی در بردارد، سرتان را پایین می­اندازید و کاررا طبق ضرب­العجل انجام می­دهید. بسیاری از افراد نمی­توانند خودشان را موظف کنند که کاررا از قبل انجام دهند. آنها می­گویند که تحت فشار کاررا بهتر به انجام می­رسانند. درحالی­که هیچ­کس تحت فشار خوب کارنمی­کند.  این فقط بهانه­ای برای مدیریت زمان ضعیف است.زمانی که تحت فشار هستید، نه تنها کارتان رابا استرس بیشتری انجام می­دهید بلکه اشتباهات بیشتری نیز می­کنید. این اشتباهات باعث می­شود که کاررا دوباره در زمان دیگری مجدد انجام شود.

چهار سؤال عالی وجود دارد که برای افزایش کارایی­تان و دو برابر کردن بازدهی­تان می­توانید از خودتان بپرسید.

سؤالات این­ها هستند:

 سؤال یک: قبل از این­که کارتان را شروع کنید بااین سؤال آغاز نمایید: با ارزش­ترین استفاده من از زمان چیست؟ چه کاری است که انجام آن بیشترین ارزش را به کار و زندگی­تان می­بخشد؟ چه کاری است که پول بیشتری برای شما به ارمغان می­آورد وپاداش­های بیشتری را نصیب شما و شرکت­تان می­کند؟ بارئیس  واطرافیان صحبت کنید. اطلاعات بخواهید. باید کاملاً نسبت به جواب این سؤال واضح باشید و تمام وقت روی این فعالیت­های پرارزش کار کنید.

 سؤال دوم : مدام از خود بپرسید: چرا به من حقوق پرداخت می­شود؟

 دقیقاً برای انجام چه کاری استخدام شدید؟ و میان کارهایی که برای انجام آن استخدام شدید،کدام­یک بیشترموفقیت شما در شغل­تان را تعیین می­کند؟ جواب هر چه باشد این­ها فعالیت­هایی هستند که تمام روز بایدروی آن متمرکز شوید.

سؤال سوم: چه کاری است که تنها شما می­توانید انجام دهید و اگر آنرا خوب انجام دهید می­تواند تفاوت زیادی ایجاد کند؟

 درهردقیقه­ای از هرروز، تنها یک جواب برای این سؤال وجوددارد. وظیفه­ای است که اگر آن را انجام ندهید،اصلاً انجام نمی­شود. اما اگر آن را انجام دهید و آن را خوب انجام دهید، می­تواند برای شرکت
و خودتان تفاوت اساسی ایجاد کند. هرچه باشد، باید آن را اول از همه انجام دهید. این همان کاری است که بوسیله­ی آن می­توانید بیشترین کمک رابه شرکت بکنید.

 سؤال چهارم: شاید بهترین سؤال مدیریت زمان این باشد که: هم اکنون، ارزشمندترین استفاده از وقتم چیست؟ این سؤال رامدام از خود  بپرسید: «هم اکنون، ارزشمندترین استفاده از وقتم چیست؟» جواب­تان هر چه است، مطمئن شوید که همان کاری است که در آن لحظه انجام می­دهید.توانایی شما درپرسیدن و جواب دادن به این سؤالات بصورت معمول، شما را درمسیر درست قرار خواهد داد و بهترین کارایی را خواهید داشت. موظف کردن خود به کارکردن تنها روی پاسخ این سؤالات، کارآیی شما را دوبرابر خواهد کرد. پس هم اکنون، ارزشمندترین استفاده از وقت­تان چیست؟

 قانون ۲۰/۸۰ را بکار ببرید

قانون ۲۰/۸۰ که نام دیگراصل پاریتواست، یکی از مهم­ترین و قدرتمندترین اصل­های تمام اصول مدیریت زمان است. این قانون توسط اقتصاددان ایتالیایی به نام ویلفردو پاریتو کشف شد. او جامعه را به دو طبقه تقسیم کرد، اقلیت حیاتی و اکثریت ناچیز. او فهمید که ۲۰ درصد افراد کنترل ۸۰درصد ثروت را به دست دارند. بعدها فهمید که این قانون درکار و تجارت نیز صدق می­کند. به نظر می­رسد ۲۰درصد کارهایی که انجام میدهید، اقلیت حیاتی، کاملاً ۸۰درصد ارزش تمام کارهایی که انجام می­دهید راایجاد می­کند.

عکس این اصل این است که۸۰ در صد کارهایی که انجام می­دهید۲۰ درصد یا کمتر از ارزش
فعالیت­های­تان را ایجاد می­کند. این قانون ۲۰/۸۰ درتمام زمینه­های تجارت و زندگی شخصی صدق کند:

  • ۸۰درصد فروش شما از۲۰درصدمشتریان­تان حاصل می­شود.
  • ۸۰ درصد سود شما از۲۰ درصد محصولات­تان حاصل می­شوند.
  • ۸۰درصد فروش شما از۲۰درصد فروشندگان شما بدست خواهند آمد.
  • ۸۰درصد درآمد و موفقیت شما از ۲۰درصد فعالیت­های شما منتج می­شود.

اگر لیستی از ۱۰وظیفه که باید درروز خاصی انجام دهید تهیه کنید، معلوم خواهد شد که ۲ مورد از آنها از مجموع تمام وظایف دیگرارزشمندتربوده است. توانایی شما درتعیین و تمرکز روی ۲۰ درصد وظایف مهم بیشتر از هر عامل دیگری بهره­وری و موفقیت شما راتعیین خواهد کرد

 به تعویق انداختن خلاق کارها را تمرین کنید

دراینجا ایده­ای برای شما وجود دارد: به تعویق انداختن خلاق را باقانون۲۰/۸۰ تمرین کنید. از آنجایی که نمی­­توانید هرکاری را انجام دهید، باید بعضی کارها را به تعویق بیاندازید. بنابراین، خودتان را منضبط کنید تا ۸۰ درصد فعالیت­هایی که کمترین ارزش را درزندگی و نتایج­تان دارد را به تعویق بیاندازید. افراد متوسط وظایف ارزشمند را به تعویق می­اندازند اما شما نباید این کارراانجام دهید. باید خودتان را مجبور کنید و عمداً و به طور مداوم کارهای کم­ارزش که انجام دادن یاانجام ندادن آنها نتایج کمی دربردارند را به تعویق بیاندازید. قبل از این­که کاررا شروع کنید،همیشه اطمینان حاصل کنید که کاری که انجام می­دهید جز ۲۰ درصد برتر تمام کارهایی است که می­توانید انجام دهید. باقی کارها را به تعویق بیاندازید.

 با حداکثر انرژی­تان کار کنید

یکی از مهم­ترین لوازم برای کارایی بالا، انرژی جسمی، ذهنی واحساسی بالاست. کارآمدترین، موفق­ترین، پردرآمدترین افراد سطح انرژی بالایی دارند که برای مدت طولانیتری باقی می­ماند. برای ایجاد و داشتن سطح انرژی بالا، باید خوردن، ورزش کردن و استراحت کردن درست را فرابگیرید. باید غذاهای سبک، مغذی و پر پروتئین بخورید وازخوردن غذاهای پرچرب و غذاهایی که شکر و آرد سفید دارند و همچنین پاستا و سیب­زمینی، شکلات، نوشیدنی­ها ودسر از هرنوع خودداری کنید. باید به طور منظم، سه یا پنج بار درهفته، سی تا شصت دقیقه در هر روز ورزش کنید. همیشه متعجب بودم که دونده­های ماراتن و پرتاب نیزه همان افرادی که گاهی چند ساعت در روز به شدت ورزش می­کنند، اغلب پردرآمدترین و کارآمدترین افراد در رشته­ شان هستند. به نظر می­رسد رابطه­ی مستقیمی بین تناسب اندام وانرژی از یک طرف دیگر کارایی بالا وجود دارد.

بسیار استراحت کنید.

 به ویژه مطمئن شویدکه به خوبی استراحت می­کنید بخصوص اگرسخت کار می­کنید. حداقل هر شب ۷ یا ۸ ساعت حتی گاهی بیشتربه خواب احتیاج دارید. اگر می­خواهید حداکثر کارایی را داشته باشید، باید حداقل یک روز کامل درهفته و دو هفته کامل در سال را تعطیل کنید. زمانی از روز که بشاش­تر و هوشیارتر هستید را شناسایی کنید. برای برخی افراد،  صبح زمان مناسبی است. برای برخی دیگر، بعد از ظهر یا عصر زمان خوبی است. هر زمانی که برای شما خوب است، باید خلاقانه­ترین و سخت­ترین وظیفه­تان را در طول روز دراین زمان که عالی هستید، برنامه­ریزی کنید. به ویژه، باید کارهای خلاقانه مانند نوشتن گزارش­ها و طرح­ها را درزمان اوج انرژی خود انجام دهید. شاید ارزشمندترین سرمایه شما درکارتان، توانایی­تان در فکر کردن خوب و عملکرد مؤثر باشد. حداکثر عملکرد و کارایی مستلزم مراقبت عالی ازسلامت ذهن وجسم­تان است و همچنین زمانی که بیشترین سطح انرژی را تجربه می­کنید، روی مهم­ترین کارتان کار می­کنید.این کلید اصلی برون­دادهای بیشتر وموفقیت­های بزرگتر است.

رسیدگی به وظیفه اصلی را تمرین کنید.

انجام تنها یک کار، یکی از قدرتمندترین تکنیک­های مدیریت زمان است. این تکنیک به تنها از همان روز اولی که شروع به تمرین آن می­کنید، کارایی­تان را ۵۰ درصدیا بیشتر افزایش خواهد داد. وقتی به کارکردن تنها روی یک کار عادت کنید، می­توانید کارایی­تان را دوبرابر کنید حتی اگر هیچ کار دیگری را که در این برنامه توصیه شده است راانجام ندهید. عملی کردن آن ساده است. لیستی از تمام کارهایی که باید طی یک روز انجام دهید، تهیه کنید. سپس، مهم­ترین مورد درلیست­تان یعنی ارزشمندترین استفاده از زمان­تان را انتخاب کنید. انجام دادن مهم­ترین وظیفه راشروع کنید وخودراموظف کنید آن کار را انجام دهید تا ۱۰۰ درصد تکمیل شود.

قسمت ۶-۴

اندورکارنگی که به عنوان کارگر روزانه درکارخانه فولاد پیتربرخ شروع به کار کرد ویکی از ثروتمندترین افراددر جهان شد، بیشتر ثروت و موفقیتش را نتیجه­ی این قانون ساده می­داند. او گفته که این قانون زندگی او و زندگی هرکسی که  تا به حال برای او کارکرده بود را تغییر داده است. با مهم­ترین کارتان شروع کنید وآن را ادامه دهید تا به طورکامل انجام شود.به یاد داشت باشید، ۲ کلید اصلی برای موفقیت، تمرکز و توجه است. توانایی شما درتوجه به یک چیز که مهم­ترین چیزاست، بدون حواس پرتی و انحراف و کارکردن روی آن تا انتهای کار،بیشتر از هر عادت دیگری که کسب خواهید کرد به موفقیت شما کمک خواهد کرد.

صرفه ­جویی زیاد درزمان

 حقیقت این است که اگر کاری شروع کنید و سپس آن را کنار بگذارید، ودوباره بعداً به آن بازگردیدو آنرا شروع کنید،باید کار را مرور کنید وبه خودتان یادآوری کنید که کجا کاررا متوقف کردید. این چندین دقیقه یا بیشترزمان می­برد. و درنهایت مقدار زمانی که برای انجام آن کارلازم است را ۵۰۰ درصد افزایش می­دهد. از طرف دیگر، اگر وظیفه­ای را شروع کنید وخودتان را منضبط کنید که تا زمانی که انجام شود سرکار بمانید، می­توانید تا۸۰ درصد زمان لازم برای انجام کاررا کاهش دهید. این قانون یکی از بزرگ­ترین رمزهای مدیریت زمان و کارایی بالا است و عادتی است که با تمرین و تکرار می­توانید آنرا ایجاد کنید. تمرکز روی یک کار دو نتیجه دربردارد. اولی این است که به زودی به یکی از کارآمدترین وپردرآمدترین افراددررشته­تان تبدیل می­شوید. دومی و حتی مهم­ترین نتیجه این است که هر زمان وظیفه­ی مهمی را تکمیل کنید، در بدن­تان اندورفین ترشح می­شود. مغز شما ماده­ا­ی آزاد می­کند که احساس خوبی به شما می­دهد. تماماً احساس شادی میکنید. اعتماد به نفس­تان افزایش می­یابد. انرژی و انگیزه و اشتیاقی برای شروع کار بعدی حس می­کنید. کارروی یک وظیفه یکی ازمهم­ترین قانون­های موفقی است که تا به حال کشف شده است.

 قورباغه­ات را قورت بده!

گفته قدیمی­ای وجود دارد که می­گوید: اگر اولین کاری که هرروز صبح انجام می­دهید این باشد که بلند شوید و قورباغه زنده­ای را بخورید، ازدانستن این نکته که احتمالاًَ بدترین اتفاق ممکنه در طول روز افتاده است، رضایت خاطر پیدا خواهید کرد. و گفته­ی دیگری وجوددارد که می­گوید: اگر باید قورباغه زنده­ای را بخورید، نشستن و نگاه کردن به آن برای مدت طولانی فایده­ای ندارد. قورباغه شما بزرگ­ترین، زشت­ترین،سخت­ترین و چالش انگیزترین اما مهم­ترین وظیفه­ای است که دارد هر زمان یا درهرروز باید انجام دهید. کارهایی که می­توانید بزرگ­ترین تفاوت را در کار وزندگی­تان ایجاد کنند، همواره کارهای بزرگ و سختی هستند.این­ها همان کارهایی هستند که احتمال بیشتری وجوددارد که آنهارابه تعویق بیاندازید. این­ها کارهایی هستند که گر چه می­دانید انجام دادن آنها چقدر مهم هستند یا می­توانند باشند، آنها را به تعویق می­اندازید.

 فرمول عملکرد بالا

 فرمولی برای تمرکز تنها روی یک کار وجود دارد. شب قبل لیستی از تمام کارهایی که باید درروز بعد انجام دهید تهیه کنید. لیست را طبق اولویت بااستفاده از متد الف، ب،پ،ت،ث طبقه ­بندی کنید.

 وظیفه الف-۱ یعنی مهم­ترین کاری که فردا باید انجام دهید راانتخاب کنید و آنرا قبل از اتمام روز وسط میز یا محل کارتان قرار دهید.

 سپس، اول صبح قبل از این­که ایمیل­تان را چک کنید، تماس تلفنی بگیرید، روزنامه بخوانید یا با همکاران­تان صحبت کنید،خودتان را منضبط کنید که روی آن وظیفه کار کنید و آن را ادامه دهید تا ۱۰۰ درصد کامل شود. خودتان را منضبط کنید تا هرروز صبح قورباغه­تان را بخورید تا به عادت تبدیل شوید .بااین کار روزتان را با انفجار آغاز می­کنید. از آن لحظه به بعد، انرژی و تمرکز بیشتری خواهید داشت و با سرعت بیشتری کار خواهید کرد. هر روز وقتی قورباغه­تان را اول قورت می­دهید، کار بیشتری به انجاممی­رسانید.

نرخ رشد باورنکردنی

تقریباً ۵ سال پیش، من برنامه ­ریزی استراتژیک یک شرکت۳۰میلیون دلاری را بررسی می­کردم. داستان خوردن قورباغه دراول صبح را به آنها گفتم. آنها آنقدر داستان را دوست داشتند که در کریسمس همان سال، همه­ی مدیران شرکت قورباغه­ی برنجی دریافت کردند تا آن را روی میزشان بگذارد تا اهمیت این قانون را به آنها یادآوری کند. طی ۵ سال، فروش سالیانه شرکت از ۳۰میلیون دلار درسال به ۱۰۰میلیون دلار در سال افزایش یافت و سراسر شرکت، مدیرانی که کار با آنها را ادامه داده­ام با افتخار به قورباغه روی میزشان اشاره می­کردند و به من می­گفتند که این ایده چه تغییری درعملکرد شخصی­شان ایجاد کرده بود. این کار رابرای خودتان امتحان کنید.

مکان کار خودرا مرتب کنید.

افراد با کارایی بالا در محل ومیزی تمیزکار می­کنند. ظاهر افراد بی­کفایت، ناکارآمد و سردرگم نشان دهندهی شخصیت­شان است. محل کار آنها اغلب مانند این است که نارنجک منفجر شده است، پرونده­ ها و کاغذها همه­جا پراکنده هستند.امااین برای شما مناسب نیست. عادت کنید محل کارتان را تمیز کنید و همیشه روی میز تمیز کارکنید، حتی اگر مجبور شوید تمام وسایل را بردارید وآنها را پشت سرخود روی زمین یا قفسه قراردهید، این کاررا انجام دهید. میزتان را تمیزنگه دارید! امروزه۳۰درصد از زمان کاری صرف گشتن دنبال چیزی می­شود که سرجایش نیست. وقتی مردم می­گویند که روی میز شلوغ بهتر کار می­کنند، درنهایت معلوم می­شود که حرف­شان به هیچ وجه درست نیست. وقتی مردم می­گویند که روی میز شلوغ بهتر کار می­کنند، در نهایت معلوم می­شود که حرف­شان به هیچ وجه درست نیست. وقتی همین افراد مجبور می­شوند محل کارشان را تمیز کنند و در آن واحد روی یک مورد کار کنند، طی ۲۴ ساعت کارایی­شان افزایش می­یابد. یادگرفتن این حقیقت آنها را حیرت ­زدهمی­کند.

از فرمول «درعف» استفاده کنید.

از فرمول «د ر ع ف» درتمام موارد استفاده کنید.

 این چهارحرف نشان­دهنده دورانداختن، رجوع دادن، عمل­کردن و فایل کردن هستند. اولین کلمه دورانداختن است. سطل زباله یا کلید پاک کردن، مفیدترین ابزار مدیریت زمان در دفترکارتان است. قبل از این­که با خواندن مطالب حواس­تان پرت شود، هرآنچه را که می­توانید دور بیاندازید و پاک کنید. این مخصوصاً برای تبلیغات ایمیلی، ثبت نام غیر ضروری برای مجله، ایمیل spam ، روزنامه­ها و هر چیز دیگری که به آن احتیاج ندارید، صادق است. دومین حرف، ر، رجوع دادن است. این چیزی است فرد دیگری بایدبه آن بپردازد. روی آن نوشته­ای بنویسید و آن را به آن فرد بفرستید. آنرا به کس دیگری محول کنید. از هر فرصتی استفاده کنید تا هرآنچه را که می­توانید به افراد دیگرمحول کنید تا زمان بیشتری برای انجام کارهایی که فقط خودتانمی­توانید انجام دهید، داشته باشید. سومین حرف، ع، مربوط به عمل است. فایل یا پوشه­ی خاصی را برای این موضوع ایجاد کنید. پوشه­ی فعالیت شما شامل هرکاری می­شود که در آینده قابل پیش­بینی باید انجام دهید. با قرار دادن آن کارها در پوشه­ی فعالیت خود، به آنها رسیدگی می­کنید و آنها را از سرراه برمی­دارید. و آخرین حرف در فرمول در عف، ف، به فایل مربوط می­شود. این موارد شامل کاغذها و مدارکی می­شوند که زمان دیگری به آنها نیاز خواهید داشت. اما قبل ازاین­که چیزی را در فایل قرار دهید به خاطر بسپارید که۸۰درصد تمام مواردی که در فایل قراردهید مطمئن شوید که این کار لازم است.

زمان نظم دادن است.

 امروزه، متخصصان مدیریت زمان هستند که درمقابل چندین هزار دلار به مدیران اجرایی کمک می­کنند تا میزشان را تمیز کنند و به دفتر کارشان نظم ببخشند. یکی از اولین کارهایی که این متخصصان انجام می­دهند، کمک به مدیران برای رسیدگی به کارها و ایمیل­هایی استکه مدیران برای مطالعه در آینده ذخیره کردند. قانونی وجوددارد: اگر طی شش ماه آنرا نخوانده­اید پس حتماً آشغال است. آن را پاک کنید یادور بیاندازید. شعارمن برای تمیز نگه­داشتن دفترم این است: وقتی شک دارید آنرا دور بیاندازید. این به ایمیل،مجله­ های قدیمی،روزنامه­های قدیمی، کتاب­ها و هر آنچه که زندگی­تان را درهم ریخته می­کند، مربوط می­شود.بسیاری افراد مجله­ها، روزنامه­ها و اطلاعات دیگری که به آنها می­رسد یا از اینترنت می­گیرند را مانند کلاغ جمع­آوری و ذخیره می­کنند. ناتوانایی در دورانداختن چیزها، معمولاً به دوران کودکی بد یا والدینی که دوران کودکی بدی داشتند، مربوط می­شود. حقیقت این است که هرگز نمی­توانید تمام اطلاعاتی که روزانه دریافت می­کنید را بخوانید. باید خودتان را موظف کنید تا آن را در اسرع وقت دوربیاندازید یا آن را حذف کنید. میز کارتان را تمیز نگه­دارید و تنها یک کار را درهر زمان جلوی خود بگذارید. این به طرز چشم­گیری عملکردتان راافزایش خواهد داد.

 اززمان سفر سودمندانه استفاده کنید.

 ۲ زمان اصلی سفر، رانندگی و پرواز هستند.باید هر دوی این نوع جابجایی­ها را به زمان بهره­وری بالا برای کار تبدیل کنید. زمانی­که با ماشین سفر می­کنید، همیشه به کتاب­های صوتی آموزشی گوش دهید. افراد معمولی هرساله ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ ساعت با ماشین رانندگی می­کنند. این حدوداً با یک یا دوترم دانشگاهی کامل برابر است. متخصصان دانشگاه کالیفرنیای جنوبی به تازگی نتیجه گرفته­اند که می­توانید به­سادگی همان ارزش آموزشی که در دانشگاه تمام وقت کسب می­کنید رازمانی که ازمکانی به مکان دیگرمی­روید با گوش­دادن به برنامه­های صوتی در حین رانندگی به دست آورید. ماشین­تان رابه دانشگاه متحرک تبدیل کنید. به ماشین­تان به چشم دستگاه یادگیری و کلاس متحرک نگاه کنید. در دانشگاه متحرک ثبت نام کنید وتاآخر شغل­تان درکلاس­های آن شرکت کنید.بسیاری ازمردم بااین برنامه­های آموزشی فرهیخته شده­اند و به بالاترین رده در رشته­شان صعود کرده­اند. شما نیز باید همین کاررابکنید. ازامروز به بعد باید تصمیم بگیرید که ماشین شما هرگز بدون اجرای برنامه­های آموزشی صوتی حرکت نخواهد کرد.

قسمت ۶-۵

زمان پرواز را سودمند کنید.

 زمانی که پرواز می­کنید نیز باید اززمان­تان به خوبی بهره ببرید. متخصصان مدیریت زمان فهمیده­اند که هر ساعت کاردر هواپیما معادل سه ساعت کار در دفتر شلوغ است. دلیلش این است که می­توانید بدون هیچ وقفه­ای درهواپیما کار کنید، اگر برای آن برنامه­ریزی کرده باشید و از قبل آن را سازماندهی کرده باشید.

 به هر پرواز به چشم فرصتی برای انجام کار و افزایش بهره­وری­تان نگاه کنید. از قبل برای پروازتانبرنامه­ ریزی کنید. برنامه­ی کاری تهیه کنید. لیست کارهایی که در حال پرواز باید انجام دهید را تهیه کنید. سپس با دقت وسایل­تان را آماده کنید تا مطمئن شوید تمام آنچه را که برای داشتن پروازی مفید لازم دارید را برداشته ­اید.زمانی­که با هواپیما سفرمی­کنید حداقل۶۰دقیقه قبل از پرواز به فرودگاه برسید. این شما را قادرخواهد ساخت تا کاملاً راحت وبا ذهنی آرام و شفاف از بازرسی عبور کنید و سوارهواپیما شوید. به محض این­که هواپیما به هوا بلند شود برای کارکردن آماده خواهید بود.

 به سرعت کارتان را شروع کنید

 هنگامی که هواپیما بلند می­شود و می­توانید سینی میزتان را پایین بیاورید، وسایل­تان را بیرون بیاورید و به سرعت کارتان را شروع کنید. دربرابر وسوسه خواندن مجله داخل سبد روبروی­تان یا نگاه کردن به فیلمی که در پروازهای طولانی پخش می­شود، خود را نگه­می­دارد و تجدید قوا می­شوید و به طور شگفت ­انگیزی خستگی بعد از پرواز را کاهش می­دهید.

 آخرین قانون در مورد سفر: در هنگام رفت، باید روی فعالیت­های جدیدی که به انرژی و تمرکز احتیاج دارد، کار کنید و در سفر برگشت هنگامی که خسته هستید و هوشیاری ابتدای روز را ندارید کتاب و مجله بخوانید.درصورت، ازهر لحظه­تان استفاده کنید. مانند افرادی نباشید که هنگام رانندگی به رادیو گوش دهید یابه هواپیما سوار می­شوند و تمام راه یا می­نوشند یا فقط می­نشینند و به بیرون پنجره نگاه می­کنند. ماشین خود را به کلاس متحرک و صندلی هواپیما را به محل کار در حال پرواز تبدیل کنید. از هر دوی این راه­ها استفاده کنید تا پیشرفت کنید و از برنامه کاری جلو باشید.

 در وظایف اصلی خود بهتر شوید.

 این یکی ازبهترین شیوه ­های مدیریت زمان است. هرچه در کارهای مهمی که انجام می­دهید بهتر شوید، زمان کمتری طول خواهد کشید تا آن را با همان کیفیت یا حتی کیفیت بهتر انجام دهید. همین عمل عالی شدن در وظیفه­های اصلی­تان می­تواند بهره­وری­تان را دو برابر کند. به طور شگفت­انگیزی می­تواند کیفیت و کمیت کاری که انجام می­دهید را دوبرابر کند و می­تواند تأثیر بیش از حدی روی درآمدتان داشته باشد.

دراینجا مثالی وجود دارد که آن را در سمینارهایم استفاده می­کنم: فردی که با دو دست تایپ می­کند و ازتکنیک دو انگشتی استفاده می­کند، ۵ تا ۸ کلمه درهر دقیقه تایپ می­کند. گرچه با کمی تمرین، همان شخص می­تواند تایپیست خوبی شود. طی۹۰ روزو با تمرین روزی۳۰ دقیقه یک فرد معمولی می­تواند سرعت تایپ خود را به ۵۰ تا ۸۰ کلمه در دقیقه افزایش دهد.

 توجه کنید چه اتفاقی می­افتد، فقط طی ۳ ماه با بهتر شدن دراین بخش کلیدی، فردی که ۵ تا ۸ کلمه در دقیقه تایپ می­کرد الان می­تواند۵۰ تا۸۰ کلمه در دقیقه تایپ کند. این یعنی در همان زمان، ۱۰ برابر بازده  وبهره­وری افزایش یافت.

 درزمان واقعی کار کنید.

این قانون مهمی برای افزایش بهره­وری­تان است: حس اضطرار ایجاد کنید. سرعت­تان را زیاد کنید. سوگیری خودرابه سمت عمل توسعه دهید. قدم بردارید. همین الان انجامش دهید! امروزه، احتیاجی باورنکردنی به سرعت وجوددارد. افرادی که کارها را به سرعت و خوب انجام می­دهند، باهوش­تر، ارزشمندتر و شایستهتر از افرادی که کارها را آرام انجام می­دهند، شناخته می­شوند.

 تصمیمات را به سرعت بگیرید.۸۰درصد تصمیم­ها میتواند درهمان لحظه رخداد، گرفته شوند، تأخیر نکنید یا آنها را به تعویق نیاندازید. تصمیم­گیری آهسته به راحتی جریان حرکت را بازمی­دارد و فعالیت­های شمارا به تعویق می­اندازد. تمام کارهای سریع راکه رخ می­دهند، تکمیل کنید. هرکاری که کمتر از ۲ دقیقه شما را بگیرد، معمولاً کارهایی هستند که باید به سرعت انجام شوند. همیشه فکرکنید که اگر این کاررا عقب بیاندازید و الان آنرا انجام ندهید چقدر زمان لازم خواهدداشت.

 تماس تلفنی مهم را فوراً بگیرید و بهآن رسیدگی کنید. بحث مهمی را داشته باشید وتصمیم بگیرید که آن مشکل را همین الان حل کنید. به درخواست رئیس یا مشتری­تان فوراً جواب دهید. هروقت لازم بود یافرصت پدیدار شد، به سرعت حرکت کنید. به داشتن ویژگی­های سرعت وقابلیت اعتماد مشهور شوید.

هدف­تان باید این باشد که به عنوان شخصی معروف شوید که وقتی کاری باید سریع انجام شود آن رابه شما بدهند. این بیش از حد تصورتان، درهایی رابه روی­تان خواهد گشود. اگربتوانید کارهای بیشترو بیشتری راسریع­تر و به خوبی انجام دهید، فرصت­های بیشتر و بیشتری جذب خواهید کرد.بخش ضروری برای دو برابر کردن بهره­وری­تان، انجام سریع کارهایی که پدیدار می­شوند است.

کارتان رامجدداًَ مهندسی کنید.

 قبلاً درمورد این موضوع صحبت کرده­ایم. این یکی ازمهم­ترین ومشهورترین راه­ها برای کاهش زمان، انرژی و هزینه­ی انجام کاراست. اکثر فرایند کارها و وظیفه­ها امروزه کارهای چند وظیفه ­ای و چندگاهی هستند. مجموعه­ ای از کارهایی وجود دارد که باید از ابتدا تاانتها انجام شود تا وظیفه تکمیل شود.

بسیاری از این کارها طی زمان با ناکارآمدی­های درونی که هیچ­کس به آن فکر نمی­کند، ایجاد شده­اند بسیاری از گام­ها یا غیر ضروری هستند یا در واقع بی ­فایده ­اند. با این وجود، زمان لازم برای انجام کار راافزایش میدهند.  اما این مناسب شما نیست. وظیفه بزرگی که باید انجام دهید راانتخاب کنید و قدم­های لازم برای به انجام­رساندن کار، ازایده­ی نخستین تا وظیف ه­ی پایانی را یادداشت کنید. لیستی از فرایند تهیه کنید به طوری که گویی می­خواهید نقش­های به فرد دیگری دهید تا آن کاررا انجام دهد.

 زمانی­که از هر یک از گام­ها لیستی تهیه کردید، برای خود هدفی تعیین کنید که موقع بررسی است گام­ها راتا۳۰ درصد کاهش دهید. وقتی از خلاقیت­تان استفاده کنید، این کار همیشه امکان­پذیر است.

قسمت ۶-۶

کارهای بی­ارزش را بصورت واضح مشخص کنید.

 در مورد تعیین اولویت شنیده­اید. اولویت­ها وظایفی هستند که بیشتر و سریع­تر انجام می­دهید. از طرف دیگر کارهای بی­ارزش، وظایفی هستند که اگر انجام شود آنرا کمتر و دیرتر انجام می­دهید. حقیقت این است که هم اکنون با کارهای زیاد وزمان کار روبرو هستید. برای شما انجام دادن کاری جدید یا متفاوت، باید کاری راکه الان انجام می­دهید، متوقف کنید. باید به طورسیستماتیک کارهایی که در زندگی­تان دیگر به مهمی کارهای دیگر نیستند را به تأخیر بیاندازید.

آنچه را که پیتردراکر «اعراض اخلاق» می­نامد رابا وظایف و فعالیت­هایی که دیگر به اندازه­ای زمانی که آنهارا شروع کرده­اید ارزشمند نیستند، تمرین کنید. هم اکنون کارهای زیادی دارید که باید انجام دهید. بنابراین،قبل از این­که کار جدیدی را شروع کنید، باید کارهای قدیمی را متوقف کنید. شروع وظیفه­ای ساده که محتاج کنار گذاشتن وظیفه­ای قدیمی است را متوقف کنید. در شروع وظیفه­ای جدید محتاجکنار گذاشتن وظیفه­ای قدیمی است. وارد شدن به معنی خارج شدن است. شروع کردن به معنی متوقف کردن است.

 به دنبال زمان بیشتری باشید.

 به خود و کارتان نگاه کنید. چه کارهایی را باید متوقف کنید تا زمان کافی برای انجام کارهایی که باید انجام دهید،به دست آورید؟ حقیقت این است که تنها به اندازه­ای می­توانید زندگی­تان را تحت کنترل داشته باشید که کارهای کم ارزش راادامه ندهید. تنها زمانی می­توانید بهره­ وری­تان را دو برابر کنید که زمان بیشتری آزاد کنید تا کارهایی که بازده­ی خوبی برای شما در آینده دارند، را انجام دهید.

وقتی کارهایم روی هم انباشته می­شود، شعار کوچکی دارم که تمام مدت با خود تکرار می­کنم. و آن شعار این است: تمام کاری که میتوانی انجام دهی تمام آن کاری است که می­توانی انجام دهی.هر وقت به هر دلیلی احساس اضافه بار کردید، هروقت احساس کردید کارهای زیادی دارید که باید انجام دهید وزمان کمی دارید، متوقف شوید، نفس عمیقی بکشید وبه خودتان بگوئید: تمام کاری که می­توانم انجام دهم، تمام آن کاری است که می­توانم انجام دهم.

 سپس بنشینید، لیستی از کارهایی که باید انجام دهید، تهیه کنید و شروع به تعیین کارهای بی­ارزش بکنید. گاهی کلمه­ی نه می­تواند بهترین ذخیره کننده­ی زمان شما باشد.

 زندگی­تان را درتعادل نگه­دارید.

 دلیل این­که کارمی­کنید این استکه به قدرکافی از خانواده، سلامتی وقسمت­های مهم زندگی شخصی­تان لذت ببرید. شما می­خواهید با همسر و بچه­های­تان رابطه­ی شاد، سالم و هماهنگ داشته باشید. میخواهید سالم و متناسب باشید. می­خواهید ذهنی ومعنوی رشد کنید. می­خواهید تا حدامکان درشغل وکارتان موفق باشید تا منابعی دراختیار داشته باشید تا تمام کارهایی که واقعاً به آن اهمیت میدهید وارتباطی با شغل­تان ندارد را انجام دهید.

متأسفانه، اکثر مردم قبل از گرفتن کاری، اسب می­خرند. آنها در کارشان آنقدر درگیری می­شوند که دلیل این­که می­خواستند در ابتدا در شغل­شان موفق بشوند را بطور کامل فراموش می­کنند. این اصلاً برای شما مناسب نیست.

 این قطعاً برای شماست.

 به یاد داشته باشید در زندگی، روابط همه چیز هستند. ۸۵درصد شادی و موفقیت شما درزندگی از روابطتان با دیگران حاصل می­شود. تنها ۱۵ درصد از شادی­تان از موفقیت شما در کارتان حاصل می­شود. باید زندگی­تان را در تعادل نگه­دارید.

 ساده ­سازی و مؤثرسازی کنید.

در کلاس­های مدیریت اجرا یی­ام با مدیران رده بالا و افراد موفق کار می­کنم تابه آنها نشان دادم که چگونه می­توانند به طور همزمان و شگفت­ انگیزی زندگی­شان را ساده کنند، ساعت­های کاری­شان راکم کنند، زمان بیشتری با خانواده­شان بگذرانند و درآمدشان را افزایش دهند. اکثر افراد تا زمانی که شروع بهاستفاده ازاین تکنیک­ها نکرد­ه­اند به آنها شرکت دارند.

یک مدیر در کلاس ما،۶۰ تا ۷۰ ساعت در هفته کار می­کرد و حدود ۵۵هزار دلار در سال به دست میآورد. بعد ازاین­که شروع به ساده­سازی و متعادل­کردن زندگیش کرد،طی مدت ۵ سال درآمدش به ۳۰۰هزار دلار افزایش یافت در حالی که ساعت کاری هفتگی­اش به ۳۸ ساعت کاهش یافتهبود. شما نیز میتوانید همینکاررا در زندگی­تان انجام دهید.

 کلیدهای تعادل

 کلیدهای تعادل ساده هستند. آرامش ذهنی، شادی وزندگی شخصی رابه عنوان بزرگترین هدف­تان قراردهید و باقی زندگی­تان را حول آن سازماندهی کنید. زمان­هایی برای گذراندن با خانواده­تان ایجاد کنید. عصرها، آخر هفته­ها و زمانی برای تعطیلات ایجاد کنید. فرمول تعادل را به یاد داشته باشید و آن این است: درخانه کمیت زمان و درمحیط کار کیفیت زمان مهم است و آنها را باهم قاطی نکنید. ساده ­ترین تمام قانون­ها برای تعادل این استکه مردم را اولویت قرار دهید و درمیان تمام افرادی که در اولویت قرار می­دهید، مهم­ترین افراد زندگی­تان را از همه ­چیز و همه­ کس جلوتر قرار دهید.

زمانی­که کارمی­کنید، تمام زمان را کار کنید. زمان را با گفتگوهای بیهوده و فعالیت­های بی­ فایده هدر ندهید. تمام مدت کار کنید. به یاد داشته باشید که هر دقیقه ­ای که در محیط کار برای ارتباطات اجتماعی بیهوده هدر می­دهید، زمانی که می­توانید با خانواده و رابطه­ های مهم­تان داشته باشید را کاهش می­دهد. زمانی که زندگی­تان را متعادل کنید عملاً کار بیشتری انجام خواهید داد، درآمد بیشتری خواهید داشت، بیشتر تولید خواهید کرد و زمان بیشتری با خانواده­تان خواهید داشت. دلیل این­که می­خواستید بهره ­وری بیشتری داشته باشید هم همین بود.

 به شدت عملگرا شوید

امروزه همه عجله دارند، مشتری­های شما قبل ازاین حتی نمی­دانستند که محصول وخدمات شما را می­خواهند و حالا آن را دیروز می­خواستند. مردم به طرز باورکردنی بی­صبر هستند. هیچکس دیگر در صف نخواهد ماند. اگرسایت اینترنتی به سرعت کافی بالا نیاید یک استفاده کننده­ی معمولی درعرض۷ تا ۸ ثانیه سایت را عوض می­کند.

برحسب ظاهر، قابل شناسایی­ترین ویژگی کارمندان برتر درهر رشته­ای آن خصوصیتی است که در حرکت مداوم هستند. کارمندان برترپیش قدم می­شود تاکاررا انجام دهد. کارمندان برتر بارها و بارها عمل می­کند و مدام به سمت هدف حرکت می­کند. ازطرف دیگر، بزرگترین مانع برای عملکرد بالا، تمایل به صحبت­کردن زیاد است. بسیاری از افراد فکر می­کنند که به خوبی صحبت و مدام برنامهریزی کردن همان اجراست. اما تنها عمل، عمل است. تنها اجرا، اجرا است. تنها توانایی شما درانجام دادن کار مهم است.

 در بخش آخر باید گفت که شما تنها برای وصول به نتایج حقوق می­گیرید. نتایج همه چیز هستند. نتیجه محوری زیاد با بهره­وری و عملکرد بالا درهر زمینه­ای دستدر دست هم دارند. امروز تصمیم بگیرید که وقتی فرصت یا نیازی خودش را نشان داد سریع حرکت کنید. سرعت بگیرید. کاری انجام دهید. شروع کنید!

خبر خوب این است که هرچه سریع­تر حرکت کنید، حس بهتری خواهید داشت. هرچه سریع­تر حرکت کنید، کار بیشتری انجام خواهید داد. هرچه سریع­تر حرکت کنید، انرژی بیشتری خواهید داشت. هرچه سریع­تر حرکت کنید، بیشتر یاد خواهید گرفت و با تجربه­تر خواهید شد. و هر چه سریع­تر حرکت کنید، بیشتر بدست خواهید آورد، درآمدتان بیشتر خواهد شد و سریع­تر ارتقاء خواهید یافت.

 از هر لحظه استفاده کنید.

ما در یکی از پرچالش­ترین زمان­های تاریخ بشر زندگی می­کنیم. به جز محدودیت­هایی که خودتان بر خود تحمیل می­کنید، محدودیت­های کمی وجود دارند. کار شما این است که یکی از کارآمدترین افراد در رشته­تان شوید. کار شما این است که به فردی معروف شوید که افراد وقتی می­خواهند کاری راانجام دهند اول پیش شما می­آیند. هدف شما این است که به یکی از کارآمدترین وباارزش­ترین فرد درسازمان یا کسب و کارتان تبدیل شوید. هدف شما این است که بیشتر حقوق بگیرید و سریع­تر ارتقاء بیابید. هدف شما این است که زندگی فوق­العاده­ای داشته باشید و با مدیریت زمان و دوبرابرکردن بهره­وری­تان می­توانید به این­ها برسید.

 تمرین­های عملی:

حال در اینجا هفت تمرین عملی برای به کار بردن این ایده­ها وجود دارد:

۱٫ دقیقاً تصمیم بگیرید در زمینه­ی اهداف و مقاصد چه می­خواهید.

 ۲٫ از تمام کارهایی که باید انجام دهید تا به سمت اهداف و مقاصدتان حرکت کنید لیستی تهیه کنید.

۳٫ لیست­تان را طبق قانون ۲۰/۸۰ یا روش الف، ب، پ، ت، ث اولویت­بندی کنید.

 ۴٫ مهمترین وظیفه­تان، الف-۱ راانتخاب کنید.

 ۵٫ هرروز صبح، فوراً وظیفه­ی شماره یک را شروع کنید.

۶٫ خودتان را موظف کنید تا تنها برروی مهم­ترین وظیفه­تان کار کنید تا ۱۰۰ تکمیل شود.

 ۷٫ به شدت عملگرا بشوید. بارها وبارها به خودتان این کلمات حیرت­انگیز را تکرار کنید: «الان انجامش بده، الان انجامش بده،الان انجامش بده»

قسمت ۷-۱

فصل هفتم

 مدیریت پروژه عملی

 سر ادموند هیلری گفته است: افراد تصمیم نمی­گیرند که فوق­العاده شوند. آنها تصمیم می­گیرند که کارهای فوق­العاده ­ای انجام دهند. برخی مهارت­ها مکمل موفقیت هستند. در شغل­تان به شما کمک میکند اما میزان موقیت و شکست شما را تعیین نمی­کند. با این حال مهارت­های دیگری نیز وجود دارند که در شکوفایی پتانسیل­های شما ضروری هستند و اگر بخواهید به تمام اهداف مالی و شغلی خود برسید باید آنها را تا حد بالایی رشد دهید.

یکی از این مهارت­های بسیار ضروری توانایی مدیریت پروژه­هایی با اندازه­های مختلف است. یک پروژه می­تواند بصورت وظایف چندگانه تعریف شود، وظایفی که شما هرروز برای گذراندن زندگی و انجام کارهای زندگی، مشغول آنها می­شوید. برای آن­که موفق شوید باید در مدیریت پروژه ماهر باشید.

از افتادن در دام هوش پرهیز کنید

یکی از خطراتمدیریت پروژه این است که احساس کنید که هر آنچه درباره­ی موضوع باید بدانید می­دانید. افراد در بسیاری فکر میکنند می­توانند کارهای زیادی رابه صورت یکباره یا پشت سر هم انجام دهند. آنها دردام هوش کم کاری می­افتند، آنها سعی می­کنند با نشان­دادن هوش­ شان به خود و دیگران ثابت کنند که در حال حاضر تا چه حد اعتماد بهنفس و توانایی دارند. در جرگه­ی بی­صلاحیت­های ناهوشیاردر می­آیند. بی­صلاحیت ناهوشیار فردی است که نمی­داند و نمی­داند که نمی­داند.

 یک مهارت اساسی زندگی

مدیریت پروژه یک مهارت ضروری است نه فقط برای افرادی که سده­ای هیدرولیکی و آسمان خراش می­سازند بلکه برای همه. هر بار که به خواروبارفروشی می­روید وارد یک پروژه شده­اید و پروژه هایی را سازماندهی کرده­اید. اگر در کار فروش هستید، هر مشتری بالقوه­ای که سعی دارید به مشتری دائمی تبدیل کنید یک پروژه است. اگر می­خواهید امروز عصر با فردی بیرون بروید پروژه­ای را برنامه­ریزی و سازماندهی کرده ­اید.

در اینجا نکته­ی کلیدی وجود دارد: توانایی شما در سازماندهی وکامل کردن موفقیت­آمیز پروژه­ای یک مهارت ضروری برای موفقیت است. هنر ضروری مدیریت است. راهی برای چند برابر کردن خود و نتایجی که بدست می­آورید، است. توانایی شما درمدیریت هر نوع پروژه­ای برای افزایش ارزش و دست­یابی به حقوقی که ارزشش را دارید، بسیار ضروری است. این مهارت، کلید دستیابی به استقلال مالی و رسیدن به بالاترین رتبه ­ها در رشته ­تان است.

دررشته ­ی خود بهترین باشید

بسیاری از افراد می­توانند تایپ کنند اما افراد کمی هستند که بتواند۸۰ تا ۹۰ کلمه را بدون اشتباه تایپ کنند، میلیون­ها نفر می­دانند که چگونه از کامپیوتر استفاده کنند اما افراد کمی می­توانند با مهارت زیادی از آن استفاده نمایند تا مقدار کمکی که می­تواند در انجام کارها به آنها بکند و ظرفیت رسیدن به اهداف شان را افزایش دهند. افراد زیادی می­توانند بفروشند اما تنها ۱۰درصد فروشندگانمتبحر۸۰ درصد حسابهای بانکی جدید بازمی­کنند بیشترین پول را کسب می­کنند.

مدیریت پروژه مشابه این­هاست. همه­ی افراد می­دانند که چگونه یک کار چند وظیفه­ای رابه انجام برسانند. اما افراد کمی در آن تبجر دارند. اغلب افراد تا حدودی منظم و تا حدودی نامنظم هستند. برای رسیدن از نقطه­ی A به نقطه­ی B بیش از حد زمان و پول صرف می­کنند و بیش از حد اشتباه می­کنند. نمی­توانند با مهارت کافی پروژه­های زندگی­شان را انجام دهند چرا که نمی­دانند این توانایی تا چه حد دررسیدن به هر چیزی کهدر زندگی می­خواهند ضروری است.

برای آن­که در زندگی موفق شوید باید کمک داشته باشید. به کمک دیگران احتیاج دارید. اگر می­خواهید چیزهای بزرگی بدست آورید و زندگی خوبی داشته باشید به کمک افراد زیادی احتیاج دارید. باید بتوانید فعالیتهای افراد مختلف را در مسیر واحد به سوی هدفی از پیش تعیین شده هماهنگ کنید. اگرمهارت­های خود را در مدیریت پروژه رشد ندهید، بازدرپروژه­های مختلف خواهید بود اما هرگز رهبر گروه نخواهید بود بلکه همیشه عضو گروه خواهید بود.

برون­سپاری و مدیریت پروژه

قدرت اقتصادی آمریکا بخاطرچیزهای زیادی است و یکی از آنها تخصصی­سازی وظایف یا تقسیم­بندی کارها است. این به آن معناست که اغلب افراد به جای این­که سعی کنند همه کاره باشند، تخصص کسب می­کنند و در یک یا دو کار خبره می­شوند. بقیه­ی کارها را به دیگران تفویض می­کنند.

 امروزه یکی از کلمات مهم در تجارت آمریکایی واژه­ی برون سپاری است. این به آن معناست که به جای استخدام یا ایجاد یک توانایی دردرون سازمان، تمام وظایف سازمان خود در یک حوزه را به شرکت دیگری که درانجام آن کار خبره است، تفویض کنید. افراد بسیاری دریافته­اند که انجام کارهایی مانند پرداخت حقوق، حسابداری، حمل ونقل، تولید، مونتاژ،  ارسال کالا و عرضه و هزاران کار دیگر اگر توسط شرکت­های دیگرصورت گیرند نسبت به زمانی­که خودشان آنها را انجام می­دهند ارزان­ترخواهد بود.

شما دائماً در حال برون­سپاری هستید

 تمام زندگی­تان فرآیندی از برون­سپاری است. متوجه این قضیه باشید یا نباشید، شما دائماً دارید وظایف و فعالیت­هایی را به صدها بنگاه اقتصادی دیگر برون سپاری می­کنید مانند خواروبار فروشی­ها، رستوران­ها، خشکشویی­ها، مغازه­های تعویض روغن و خیاطها. اصلاً دنبال یادگرفتن این کارها نمی­روید. بسیار سریعتر وآسان­­تراست که­این کارها را به متخصص بسپارید. آنها می­توانند کارها را سریع­تر، بهتر وبا اشتباهات کمتری نسبت به شما انجام دهند. با برون­سپاری شما می­توانید زمان بیشتری به کارهایی بپردازید که بهتر انجام می­دهیدوبیشتر برای آن حقوق می­گیرید. یکی از کلیدهای دست­یابی به اهرمی است که استعدادها و توانایی­های­تان را چند برابر می­کند.

کلید بهره ­وری بالا

در مدیریت پروژه به فرآیند سیستماتیک و سازماندهی شده­ی برون­سپاری وظایف مختلفی که باید انجام شوند تا به هدف خاصی دست یابید، مبادرت می­ورزید. شما با هماهنگ کردن استعدادها و توانایی­های افراد زیاد برای رسیدن به هدفی واحد، اشتراک مساعی ایجاد کردهاید. مجموعه­ای از افراد با همکاری بصورت گروهی، می­توانند کارهای خارق­العاده­ای انجام دهند و توانایی شما در حرکت دادن اعضای یک گروه در مسیر مشترک، کلید رشد شما در زندگی و شغل­تان است.برای آزاد سازی ویژگی­های تعاون وهمکاری در گروهی از افراد در جهت کسب موفقیت برای انجام کار چندگانه باید هارمونی و هماهنگی مورد توجه قرار گیرد. یکی از کارهای مهمی که می­توانید انجام دهید این است که بین افرادی که با شما وبرای شما کار می­کنند، هماهنگی ایجاد کنید.

مدیریت پروژه

 مدیریت پروژه یک هنر است. به فکر و دوراندیشی نیاز دارد. هنگامی که باید کار بزرگی انجام دهید اولین قدم این است که با چند صفحه کاغذ بنشینید و افکارتان را بنویسید. تمام مردان و زنان موفق افکارشان را روی کاغذ می­نویسند. قبل از شروع چیزهایی می­نویسند. لیستی تهیه می­کنند و زیر گروه هرکدام را می­نویسند. اعداد را محاسبه می­کنند. قبل از شروع تمام جزئیات یک پروژه­ی بزرگ را آنالیز می­کنند. از ابتدا تا انتها درموردآن فکر می­کنند. و با این کار به نظر می­رسد زمان و پول زیادی را صرفه­جویی میکند و بهتر از کاری که یک به فرد معمولی در چند سال انجام می­دهد را می­توانند در عرض چند ماه انجام دهند.

 تمرین کنید ونظم دهید

 مدیریت پروژه مانند همهی کارهای دیگر به تمرین نیاز دارد. به انضباط شخصی نیاز دارد. به قدرتی نیاز دارد تا مانع از ورود شما به کار ی قبل از فکرکردن درباره­ی آن موضوع شود. خیلی از افراد بصورت واکنشی و عکس­العملی کار می­کنند. به هر آنچه که در اطراف­شان اتفاق می­افتد واکنش و نسبت به احساسی کهدر آن لحظه عکس­العمل نشان می­دهند. به یکباره وارد کارها می­شوند و بهیکباره از کارها خارج می­شوند. اشتباهات بزرگی مرتکب می­شوند و دیگران به دید فرد بدون صلاحیت و نامنظم به او نگاه می­کنند. از این­گونه افراد نباشید.

 هنگامی که تصمیم می­گیرید درمدیریت پروژه خبره شوید، شروع میکنید به اجرا کردن فرآیند سیستماتیکی که الان توضیح خواهم داد. توانایی شما در کسب موفقیت درکارهای چند وظیفه­ای این توانایی را به شما می­دهد تا همه­ی چیزهای دیگر را کنترل کنید. ویادگیری آن اصلاً کار سختی نیست.

 با پروژه­ ی به اتمام رسیده، شروع کنید.

در اجرای هر پروژه­ای اولین کاری که باید بکنید این است که ازهدف شروع کنید و به سمت عقب بازگردید. استفان کاوی می­گوید: «در ذهن خود از آخر شروع کنید.» دکتر روبرتو آساجیولی پیشنهاد می­دهد که قبل از برنامه ­ریزی و سازماندهی، تمام فعالیت­ها را یابصورت مکتوب ویا بصورت ذهنی، با خلق نتیجه یا پیامد ایده ­آل­تان آغاز کنید. رابرت فریتز درکتاب خود «مسیری با کمترین مقاومت» می­گوید قدرتمندترین­اصل از اصول سازماندهی، داشتن تصویر روشنی از آینده درموردهدفی است که شما و دیگران بهآن متعهد می­شوید. دکتر چارلز گارفیلد در تحقیقاتش درمورد عاملان برتر دریافت که توانایی فرد در دیدن انتهای مطلوب کارها و دیدن اهداف بصورتی که هم اکنون بدست آمده­اند و دیدن کار مورد نظر در شرایطی که به بهترین نحو به انجام رسیده­است، نقطه­ی آغازین کسب بیشترین موفقیت ­هاست.

هرپروژه با تعیین این­که دقیقاًَ چه چیزی می­خواهید بدست آورید و اگر بهبهترین شکل آن را بدست آورید چگونه خواهد بود، شروع می­شود. هر گام را سازماندهی کنید وقتی در مورد اهداف خود مطمئن شدید گام بعدی در مدیریت پروژه این است که از تمام کارهایی که باید انجام دهید تا به اهداف­تان یعنی اتمام پروژه دست یابید، لیستی تهیه کنید. در مدیریت پروژه دو روش برای تهیه لیست وجود دارد. اولین روش ترتیبی است. این زمانی است که یک فعالیت درپی فعالیت بعدی می­آید. اولین فعالیت باید انجام شود تا فعالیت بعدی را بتوان آغاز کرد و دومین فعالیت باید انجام شود تا سومی شروع شود والی آخر. به این­ها اغلب فعالیت­های وابسته می­گوییم. یک فعالیت، وابسته به انجام موفقیت­آمیز فعالیت دیگراست. این نکته­ی کلیدی برای مدیریت پروژه­ای به هراندازه می­باشد. دومین نوع فعالیت­ها درمدیریت پروژه فعالیت­های موازی و همزمان هستند. این­ها کارهایی هستند که می­توان آنها را بصورت همزمان و جداگانه انجام داد. برای مثال اگر می­خواهید بروشور یا خبرنامه ­ی جدیدی طراحی کنید می­توانید زمانی که دارید نوع کاغذ راانتخاب می­کنید یا عکس­های مرتبطبا مطالب را جمع­آوری می­کنید، درحال نوشتن مطالب نیزباشید.

قسمت ۷-۲

قانون ۶ پ انگلیسی را به خاطر دارید؟ برنامه ­ریزی قبلی مناسب، مانع عملکردضعیف است. توانایی شما در برنامه­ریزی قبلی دقیق و کامل پروژه­ها می­تواندبهره ­وری شما را به شدت افزایش دهد.

وقتی هدف را در ذهن خود آوردید و لیستی از تمام کارها که باید انجام دهید تهیه کرده­اید و همه­ی کارها را برحسب ترتیبی یاموازی بودن سازماندهیکردید، برای فعالیت اصلی مدیریت پروژه­ی کارآمد مهیاشده­ اید. این فعالیت کلید آینده­ی موفق در جهان کاری شما است و این همان فرآیند انتخاب و تفویض است.

 انتخاب وتفویض

هر چه پروژه بزرگ­تر باشد افراد بیشتری نیاز است تا آن پروژه را با موفقیت به اتمام برسانند. توانایی شما را تعیین خواهد کرد. یک اشتباه درانتخاب یا انتقال نادرست کار تفویض شده می­تواند کافی باشد تا پروژه با مانع روبرو شود و هزینه ­ها بیش از حد بالا روند و یا بطور کلی آن را با شکست مواجه کند.

 مردان  وزنان بسیاری توانستند با گرفتن یک پروژه و داشتن عملکرد عالی در شغل­های خودبا سرعت بهجلو جرکت نمایند. برخی دیگر نیز ارتقاء نیافتند چرا که وقتی پروژه­ای به آنها داده شد تا آن را به انتها برسانند، آن را به اندازه کافی جدی نگرفتند و عدم دست­یابی به نتایج باعث شد تا اعتماد بالادستان نسبت به توانایی­های او کاهش یابد. مدیریت پروژه مسئله­ی بسیار جدیای است.

 مشکلات مدیریت پروژه

 تقریباً همه­ی مشکلات کسب و کار به مشکلات مدیریتی باز می­گردد که دراصل مشکلات مدیریت پروژه هستند. برای همین است که وقتی مدیر جدیدی وارد شرکت می­شود تمام افراد تیم را جایگزین می­کند. مدیر جدید متوجه می­شود که دلیل انجام نشدن کار احتمالاً این است که فردی که مسئول کارهای چند وظیفه­ای مانند تولید، فروش،توزیع یا هر چیز دیگری است، کاررا به درستی انجام نمی­دهد.

 وقتی تیم خودراایجاد می­کنید، به توانایی خود به عنوان مدیر تصریح می­کنید. ۹۵% موفقیت شما در جهان تجارت بوسیله­ی توانایی شما درانتخاب افراد مناسب که بتوانند به شما کمک کنند، تعیین می­شود. بیشتر مشکلات شما در تجارتبه دلیل این است که می­خواهید کارها را بوسیله­ی افراد نامناسب
و بی­ صلاحیت انجام دهید.

 کار شما این است که بهترین افراد ممکن که می­توانند کار را انجام دهند راانتخاب کنید. به دقت پرونده کاری افراد را مطالعه کنید. معرف افراد را بررسی کنید. با افراد دیگری درمورد وظیفه­ی مورد­نظر صحبت کنید و درباره­ی توانایی هر فرد برای انجام دادن آن وظیفه بصورت عالی نظر­خواهی کنید.

 درانتخاب­های خود دقت کنید ودردادن وظایف کلیدی به بهترین افراد سرسختی کنید. این کار باعث صرفه­جویی در زمان و زحمت زیادی خواهد شد. یک نکته ­ی کلیدی: اگر متوجه شدید که فرد نادرستی را انتخاب کرده­اید، فردی که نمی­تواند یا نمیخواهد کاررابا کیفیت مناسب درموعد مقرر تحویل دهد، به سرعت عکسالعمل نشان دهید و فرد نامناسب را جایگزین کنید. یک فرد ضعیف دریک تیم می­تواند زحمات همه را هدر بدهد و بهترین افراد شما رادلسرد کند. جایگزین کردن فردی که درست کار نمی­کند یک مسئولیت اصلی برای رهبری است.

 تکثیر خود بوسیله ­ی تفویض کارها

وقتی افرادی که باید هر یک از بخش­های پروژه را انجام دهند انتخاب کردید، باید بصورت کارآمد کارها را به هر کدام از آنها تفویض کنید. برای هر کار مسئولیت­های خاصی به افراد خاصی بدهید. برای هرکار و هر بخش از کار ضرب ­العجل تعیین کنید. به هر فرد توضیح دهید که چه کاری باید انجام شود، در چه زمانی باید تمام شود، معیار سنجش شما برای تعیین موفقیت عملکرد آنها چه خواهدبود و وقتی تمام پروژه تمام شود چگونه خواهد بود.هیچ چیز را به شانس واگذارنکنید. هرچه افراددر مورد چگونگی و چرایی کار بدانند، درانجام فعالیت­های خود تواناتر خواهند بود.

 عدم شفاف­سازی بزرگترین دلیل شکست درمدیریت پروژه می­باشد. به این دلیل ملاقات منظم افراد تیم، چه بصورت جمعی و چه بصورت فردی، بسیار مهم است. بطور منظم با گروه خود درتماس باشید. آنها رااز اتفاقات مطلع بسازید. به آنها برخورد بدهید واز آنها بازخورد بگیرید. و هر چه پروژه مهم­تر است بیشتر سوار کار شوید.

پروژه را عینی کنید

 تنها زمانی کهخودتان پروژه­ای را سازماندهی می­کنید مکتوب کردن نوشته­های­تان روی کاغذ مهم است، هنگامی که با اعضای گروه جلسه دارید اولویت بورد یا فیلیپ چارت بسیار کمک کننده خواهد بود. هرچه بتوانید پروژه و فرآیند دست­یابی به اهداف را عینی کنید، احتمال بیشتری وجود خواهد داشت که هر قسمت ازکار سرموعد و طبق معیارهایی که تعیین کرده­اید، تحویل داده شود.

 شما با سنجش پیشرفت افراد تا اتمام ضرب­العجل هر فرد بر پروژه نظارت می­کنید. نظارت شما برروی پروژه آن را به موفقیت می­رساند. قانون این است «انتظارات خودرا بررسی کنید». هیچ­چیز را فرض نکنید. به یاد داشته باشید، قوانین مورفی بواسطه­ی مردان و زنانی که پروژه­هایی بااندازه­های مختلف را مدیریت می­کردند، ایجاد شد.

 قوانین مورفی

 شما برخی از این قوانین را می­دانید:

۱٫ هر اتفاق بدی که می­توانید بیافتد،اتفاق خواهد افتاد.

 ۲٫ هر قدر بودجه­بندی کنید، باز هزینه­ها بیشتر از انتظار شما خواهند بود.

۳٫ هر زمانی که تعیین می­کنید، باز بیشتر از آنچه که فکر می­کردید به طول خواهد انجامید.

 ۴٫ ازمیان اتفاقات بدی که ممکن بود بیافتد، بدترین اتفاق شما در بدترین زمان روی خواهد داد و بیشترین هزینه را برشما تحمیل خواهد کرد.

 و همچنین برای قوانین نتیجه­ ای وجود دارد: مورفی یک فرد خوش بین بود.

 گام محدود­کننده را تعیین کنید

 درمدیریت پروژه همیشه رویداد اساسی یا مرحله­ی محدود کننده وجود دارد. این عامل سرعت تمام کردن پروژه را تعیین خواهد کرد. این بخش از کار حتماً و بطور مناسبی باید طبق استانداردهای تعیین شده انجام شود تا پروژه به موفقیت برسد. دراین حیطهاست که باید شخصاً مسئولیت بپذیرید و اطمینان حاصل کنید که همه­چیزبه درستی انجام می­شود. اگر بخشی یا تمام کاررا بهدیگری تفویض یا برون­سپاری کرده­اید، باز شش دانگ حواس خودرا جمع کنید.

می­توانید مدیریت پروژه را برای ایجاد حساب جدید، افزایش حقوق، دست یافتن به سطح بالایی از سلامت فیزیکی و تندرستی، برنامه­ریزی یک مسافرت،اسباب­­کشی به آن طرف کشور، ایجاد کسب و کار، نوشتن کتاب، کشیدن نقاشی یا سفربه دور دنیا یاقایق (کته مرن) استفاده کرد.

 امیتاز برنده را کسب کنید

در طول شغل خود استفاده درست از تکنیک­های مدیریت پروژه مانند مواردی که در اینجا راجع به آنها صحبت کردیم، می­تواند امتیاز برنده را نصیب شما کند. شما را قادر می­سازد تا  در زندگی و شغل­تان به جلو رانده شوید. مهارت مدیریت پروژه شما را قادر خواهد ساخت تا با سرعت بیشتری مسیر دورتری را نسبت به زمانی که از مدیریت پروژه استفاده نمی­کردید، طی کنید. گرچه گام­های مدیریت پروژه ساده هستند اما مهارت مدیریت پروژه  پیچیده است وبرای موفقیت شما ضروری است.

 مجموع نتایج بدست آمده از طریق کسب مهارت مدیریت پروژه شما را قادر خواهند ساخت تا کارهای بزرگتر و بهتری را با مسئولیت­ها و حقوق بالاتر و پاداش بیشتری انجام دهید. مدیریت پروژه برای دست­یابی شما به چیزی که واقعاً ارزشش را دارید مهارتی ضروری است و می­توانید با تمرین آن را بیاموزید.

 تمرین­های عملی:

در اینجا هفت تمرین عملی برای شما وجوددارد:

۱٫پروژهای که درحال حاضر دارید انجام می­دهید یا میخواهید انجام دهید را انتخاب کنید و رویکردحرفه­ای که در این فصل آن پرداخته شدرا برای آن انجام دهید.

 ۲٫ اگر این پروژه بصورت کامل انجام بگیرد، نتیجه، هدف یا پیامدهای ایده­آلی که ایجاد می­شود را تعیین کنید. آنرا بنویسید.

۳٫ تمام گام­هایی که باید بردارید تا پروژه را درزمان و با بودجه تعیین شده به پایان برسانید را لیست کنید.

۴٫ درکدام بخش­های شغل خود راحت­ترعمل می­کنید؟ کارهایی که در گذشته به خوبی انجام داده­اید اغلب نشان دهنده­ی کارهایی است که در آینده نیزمی­توانید به خوبی انجام دهید.

 دکترها می­گویند که تشخیص درست نصف درمان است. درمورد شما، تحلیل درست خود، یعنی این­که بنشینید و درمورد پاسخ این سؤالات فکرکنید، نصف کاری است که باید برای بدست­آوردن شغل ایده ­آلتان انجام دهید.خبر خوب آن است که شما زمانی که کاری انجام می­دهید که خوشحال­تان می­کند، آنرا به بهترین شکل به اتمام می­رسانید. جاهایی که درگذشته خوشحال و پیروز بوده­اید نشان­دهنده این هستند که از ویژگی­ها و استعدادهای درونی خود به نحواحسن و عالی استفاده کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست
error: Alert: Content is protected !!